۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

آریا و مامانش و خاله میترا

ذابسلام من آریا هستم و 20 سالمه. تنها بچه خانواده هستم. یه مامان خوشگلم دارم که 41 سالشه و یه خاله که3 سال از مامانم کوچیکتره. اسمش میتراس وبچه دارهم نمی شه. خاله میترا همه کاراشو با مامانم انجام میداد از خرید گرفته تا .... خاله میترا و مامانم خیلی با هم راحتن. مثلا بعضی وقتا می شنیدم که از سکس به هم صحبت میکنن که دیشب چه جوری سکس کردن یا دوست دارن چه جوری سکس کنن وازاین حرفا...... اینم بگم که خاله میترا هیکل سکسی داره بدن جا افتاده سینه های گوشتی (سایز85) کون قلمبه و پاهای تپل. خلاصه هر چیزی که برای حشری کردن یه مرد لازمه. ماجرایی رو که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به 2 سال پیش وهمش ازاونجایی شروع شد که من بعضی وقتا با مامانم میرفتم حموم. یعنی ازبچگی این جوری بوده و برام عادی بود. ولی مامان هنوزم فکر میکرد من همون آریا کوچولوم و جلوم لخت لخت میشد. راستش تو بچگی اصلا از این کار خوشم نمیومد ولی بزرگتر که شده بودم خوشمم اومده بود. من با مامان خیلی راحت شده بودم. هرسوالی که برام پیش میومد می پرسیدم. اونم جواب می داد. مثلا برام گفته بود که چه جوری به دنیا اومده بودم. یه بار بهش گفتم مامان چرا اینقدر سینه هات بزرگه؟ آخه واقعا بزرگ بود. تو فامیل تک بود، تو بزرگی وسکسی بودن. اینو از نگاه های بچه های فامیل تا مردای فامیل میشد فهمید.{سایز 95} خندید وگفت بزرگتر که شدی می فهمی. وقتی زیاد گیر دادم گفت: اینا دلخوشی باباته. فهمیدم که بابامم عاشقه سینه های مامانمه و فهمیدم چرا بعضی وقتا موقع خواب مامان به بابا می گفت شیر نمی خوای؟ همیشه به بهونه ی شستن تن و بدن مامان میتونستم به سینه هاش وکل بدنش دست بزنم وهمیشه وقتی دست به کونش میزدم خودشو می داد عقب. فکرکنم از کون خیلی تحریک میشد. مامانم هیچی نمی گفت ولی وقتی زیاده روی می کردم میگفت دیگه داری شیطونی می کنیا! چون دودولم گنده میشد واونم می فهمید ولی اینا باعث نمی شد که دیگه با مامان نیام حموم. می گفت: عیبی نداره عادی میشه. تو این سن همه همین جورین (ندید بدید) بهم چیزی نمی گفت فقط می خندید. یه باربهش گفتم چرا میخندی؟ گفت آخه با این سنت چیزی از بابات کم نداری. نمی دونم همسن بابات بشی چی ازآب در می یای. خدا به داد زنت برسه. بعد منو محکم تو بغلش گرفت. طوری که کیرم رفت لای پاش وسینه هاشو فشار میداد تو صورتم وهمش قربون صدقم میرفت. اولین باری هم که آبم اومد جلوی مامانم بود. آخه همیشه مامانم موهای کیرمو برام میزد و منم برای مامانم این کارو میکردم. یعنی موهای کسشو براش میزدم مامانم خودش این جوری می خواست. از این کار لذت می برد. پاهاشو باز می کرد منم با یه دست کسشو صابونی می کردم و با اون دستم براش می زدم. می فهمیدم که از این کار من لذت می بره ولی به روش نمیاورد که من پر رو نشم. منم از قصدهمش دست چپمو می مالیدم رو کسش اونم چشماشو می بست و حال می کرد. یه بارکه داشت موهای کیرمو میزد دستش رو حسابی صابونی کرد. کیرمو گرفت وشروع کرد به زدن. ولی اینقدر کیرمو اینور اونور کرد تا آبم ریخت تو دستش. من نمی دونستم چی شده. از مامان پرسیدم. اونم گفت هیچی عزیزم دیگه مرد شدی. بعد کیرمو(آخه دیگه مرد شده بودم) گرفت و بوسید. بعد از اون روز رومون بیشتر به هم باز شد چون دیگه همش باهام شوخی می کرد و با کیرم ور میرفت یا کونشو میمالید به کیرم. جوری که مثلا اتفاقی بوده. وقتیم که خیلی حشری می شدم میگفت راحت باش. اگه می خوای جق بزن. می گفت کسمو نگاه کن جق بزن. خودتو خالی کن. ولی من چون عاشق سینه هاش بودم همیشه یه دستم روی سینه هاش بود و جق می زدم. یه دفه ازش خاستم که اون برام جق بزنه. با التماس قبول کرد. کنارم رو زانو نشست طوری که سرش سمت کیرم بود وکونش طرف من. شروع کرد برام جق زدن. خیلی آروم و حرفه ای این کارو میکرد. منم با کونش بازی میکردم تا آبم اومد. بهترین جق عمرم بود. ولی نمی دونم چرا ازم نمی خواست که باهاش سکس کنم. منم که روم نمی شد. فکر کنم همه این چیزا رو برای خاله میترا هم تعریف کرده بود و گفته بود که چه کیر مردونه دارم. چون متوجه شده بودم که خالم یه جور دیگه نگاهم می کنه و حتی رفتارشم با من عوض شده بود. دیگه خودشو انقد جلوی من جمع وجور نمی کرد. برعکس راحت ترم شده بود. مثلا باهم شوخی میکردیم جلوم خم میشد تا سینه هاش معلوم بشه یا می نشست روی پام و... یه روز خاله میترا و مامان رفته بودن خرید. منم تازه از فوتبال اومده بودم و ولو شده بودم رو کاناپه. حولمو برداشتم برم حموم که مامان وخاله اومدن. من گفتم: میرم یه دوش بگیرم. مامانمم گفت: منم خیلی عرق کردم باید یه دوش بگیرم. برو منم میام. گفتم: باشه. خواستم برم که خاله میترا گفت: منم میام! من خیلی جا خوردم. مامانمم گفت لازم نکرده. تو صبر می کنی بعد از ما میری. خاله هم راضی شد. منم رفتم ولی تو دلم همش به مامان بد و بیراه می گفتم که جلوی خاله میترا رو گرفت. رفتم تو حموم. زیر دوش بودم که یه دفعه مامان اومد تو. مثل همیشه لخت لخت. همین جوری که داشت میومد جلو سینه هاش تکون می خورد. منم که مثل همیشه فوری شق کردم. مامان خندش گرفت. گفت: حالا صبر کن برسم بعد. اومد زیر دوش کنار من. منم بغلش کردم وبوسیدمش. با لحنی بیحال گفت: برو اونور توام. دارم از گرما می میرم. نچسب به من. منو میگی! کلی ضدحال خورده بودم. کیرم داشت دیگه می خوابید که یه دفعه دیدم خاله میترا با شورت و کرست مشکی که سفیدی بدنشو جذابتر می کرد اومد تو. فکر کنم مامان از بس هول بود در رو کامل نبسته بود. من که تا حالا خالمو اونجوری ندیده بودم کلی کف کردم و دوباره کیرم مثل سنگ شد. مامانم دیگه صداش دراومد: مگه نگفتم صبر کن بعد ما؟ چرا اومدی؟ خاله میترا گفت: آخه منم گرمم بود. داشتم می مردم. ولی معلوم بود که داره دروغ میگه چون همش نگاهش به کیر من بود. منم که یادم رفته بود لخت لخت با کیر شق شده جلو خالم وایسادم. فقط داشتم خالمو با شورت و کرست دید میزدم. خلاصه خاله میتراهم خودشو جا کرد. مامانم دیگه چیزی نگفت. خاله میترا تا اومد کنار من بهم گفت: این چیه دیگه شیطون؟ داشتین چی کار می کردین؟ مامان گفت: خفه شو میترا! این عادتشه. همیشه همین جوریه تو حموم. خاله میتراهم خندید و گفت: چه عادت خوبی. خوش به حالت. مامانمم خندش گرفت ولی من ققط تو نخ سینه ها و خط کس خاله بودم. خاله همش به بهونه های الکی خودشو می مالید به من و به کیرم دست میزد. منم اولش خجالت می کشیدم ولی خوشم میومد. مامان گفت: میترا بچه ی منو اذیت نکن. خاله هم گفت: کاریش ندارم که توام. من که دیگه داشتم میمردم از شق درد. وقتی خالم دید دارم بد جوری نگاش میکنم به شوخی گفت: می خوای اینارم در بیارم راحت باشی؟ منم با پررویی گفتم: اگه این کارو بکنی که خیلی خوب میشه. اونم ازخدا خواسته پشتشو کرد به من گفت: بازش کن. گفتم: چیو؟ خالم گفت بند کرستو دیگه. مگه نمی خوای ببینی؟ وای من عاشق این کار بودم. هر وقت تو فیلم سوپر این صحنه رو میدیدم 100 میزدم عقب و دوباره می دیدم. بعد خالم برگشت و گفت: بیا ببین چطوره. منم گفتم: عالی. ولی چون می خواستم نشون بدم که چقد مامانمو دوست دارم گفتم: هرچی که باشه به مامانم که نمی رسه. با این حرفم خالم شاکی شد ولی مامانم کلی حال کرد. منو بغل کرد و سینه هاشو فشار داد تو صورتم. می دونست من عاشق این حرکتم وهمش قربون صدقم میرفت. خاله میترا که دید اینجوریه خواست برگه برنده رو کنه. دیدم خم شد و شورتشو در آورد. وای دیگه نمی شد رو این کون حرف زد. واقعا حرف نداشت. بعدشم همش خودشو از پشت می مالید به من. منم دیگه نتونستم تحمل کنم و از پشت چسبوندم بهش و سینه هاشو گرفتم. خاله میترا هم یه آه کشید. معلوم بود اونم خیلی حشریه. همش کونشو می داد طرف من.... منم که دیگه پر رو شده بودم وحشری. اصلا یادم نبود مامانم داره منو نگاه می کنه. آخه صداش در نمیومد. بعد خالم خوابید کف حموم و گفت بیا بخواب رو من. منم یه نگاه به مامانم کردم. ( یعنی اجازه) اونم با لبخند گفت برو پسرم. اینم خالته. غریبه که نیست. عیبی نداره. منم رفتم. خالم ازم خواست که سینه هاشو بخورم. منم مثل قحطی زده ها می خوردم تا اونجا که می تونستم سینه هاشو میکردم تو دهنم. خالم داشت آخ و اوخ می کرد و همش میگفت بخور... فشارش بده.... نوکشوگازبگیر... بعد کیرمو با دستش گذاشت دم کسش و گفت بکن تو. ولی لازم به گفتن اون نبود. چون قبل از این که حرفش تموم بشه من کیرمو تا جایی که می تونستم کردم تو. وای چه کسی! اولین بار بود مزه ی کس کردن رو می چشیدم.... هیچی نمی فهمیدم. فقط وحشیانه تلمبه میزدم. خالمم می گفت محکم تر... تندتر... بکن بکن. منی که همیشه تا دستم به کیرم می خورد می خواست آبم بیاد نمی دونم چی شده بود اصلا انگار نه انگار. انقدر محکم تلمبه میزدم که خالم گفت: بلند شو کمرم درد گرفت. وقتی بلند شدم دیدم مامانم داره با خودش ور میره و سرو صداش حمومو برداشته. خاله میترا بلند شد و دستاشو گذاشت رو دیوار و خم شد گفت: زود باش دیگه شروع کن مردم. از اینکه یه زن 38 ساله داشت به من 18 ساله کس ندیده التماس میکرد حال میکردم. بعد دوباره کیرمو با یه تف جانانه کردم تو کسش. حالا دیگه من سرپا بودم و راحت تر می تونستم تلمبه بزنم. خالم همچنان جیغ میزد که انگار داره پاره میشه. هم من تلمبه می زدم هم اون خودشو به طرف من هول می داد. بعد دستای مامانم رو روی پشتم حس کردم. فکر کنم اون دیگه ارضا شده بود و اومده بود پیش ما. تو همین حال و هوا بودم که احساس کردم که یه چیزی مثل سیل می خواد از کیرم بزنه بیرون. دیگه فرصت نشد به خالم بگم. یه آه بلند کشیدم و تمام آبمو ریختم تو کس خاله میترا. اونم بدترازمن صداش دراومد. انگارداشت ازلذت می مرد. داد میزد: وای سوختم... چقد داغه... آتیشم زدی... بریز همشو. بریز تو کسم. منم همه ی آبمو خالی کردم. مامانمم از پشت منو بغل کرده بود. خودشو می مالید به من. بعد خاله میترا برگشت و کیرمو کرد تو دهنش و تا قطره آخرشم خورد. بعد مامان گفت: بسه دیگه..... پاشین بریم. الان منصور(بابامه) میاد. مارواینجوری ببینه اصلا خوب نیست. بعدشم همگی یه دوش گرفتیم و رفتیم بیرون. خاله میترا به مامانم می گفت: من اگه همچین پسری داشتم دیگه شوهرلازم نداشتم. من که تا یک هفته تو کما بودم که چی به من گذشته. خیلی حال کرده بودم.بعدازاون جریان مامان همش به من می گفت: دیگه این کارو با خاله میترا نکن. یه وقت آبرو ریزی میشه. به خاله میتراهم میگفت که با آریا کاری نداشته باش ولی خاله میترا دست بردار نبود. فکر کنم خیلی بهش حال داده بود. همش باهام از سکس حرف میزد و باهام شوخی میکرد. یه بار یادمه وقتی ما خونشون بودیم توی آشپزخونه گیر داد که باید کیرتو ببینم و می گفت واقعا باید به بابات احسنت گفت. بیبین چی ساخته! حالا دیگه بعد از سکس با خاله اونم جلو مامان رابطم با مامان نزدیکتر و سکسی تر شده. یعنی خودش فهمیده بود که چه چیزی همیشه در کنارش بوده ولی استفاده نکرده. یه جورایی به خاله میترا حسودی میکرد ولی روش نمی شد بگه. شایدم می ترسید. نمی دونم. ولی بالاخره با مامان جونم سکس کردم که اونو بعدا براتون میگم

سعید و خاله شادی

من سعید هستم و 27 سالمه خاطره ای که میخام براتون بگم مربوط میشه به 3 سال پیش. خالم می خواست از کانادا بیاد و من برای اینکه تنها نباشه اومدم تهران استقبالش. خالم اسمش شادیه و حدود 8-47 سالشه. از فرودگاه به هتل رفتیم تا فرداش به شهرستان پرواز کنیم. تو هتل خالم گفت که می خواد یه دوش بگیره تا خستگیش در بیاد و رفت حمامو من هم رو تخت دراز کشیدم تا کارش تموم بشه. خالم حمومش تموم شد و اومد بیرون. فقط حوله رو دورش پیچیده بود و چیزی تنش نبود. وقتی که خواست لباسشو عوض کنه من خواستم از اتاق برم بیرون اما اون گفت: سعید جون تو هم مثل پسر من هستی. پس لزومی نداره که بری بیرون. من هم موندم خالم جلو چشمای من خودشو خشک کرد. بعد هم حوله رو انداخت کنار. وای ی ی ی ی من که تا اون موقع بی خیال بودم با دیدن اون بدن تمام بدنم شروع کرد به لرزیدن. آب تو دهنم خشکیده بود. چیزی رو که میدیدم باور نمیکردم. یه هیکل تمیز سبزه که حتی یه چروک پیری روش نبود. یه کس بی مو و یه کون قلنبه که کیره مرده رو شق می کرد. همین جوری زل زده بودم به خالم اونم اصلا به روم نمی آورد. دیگه کم کم کیرمو از رو لباس میمالیدم. آخرش دلمو به دریا زدم و به خالم گفتم: شادی جون بزنم به تخته خوب موندی. اصلا تکون نخوردی. اونم یه لبخند زد و گفت: بچه چش هیز، قابل تورو نداره. دیگه داشتم دیوونه میشدم اما این حرفشو به حساب شوخی گذاشتم و به روی خودم نیاوردم ولی نمی شد بد جور شق کرده بودم و دلم میخواست هر جور شده خالمو بکنم. خالم فقط یه لباس خواب رو شورت و سوتینش پوشید و اومد رو تخت پهلوی من دراز کشید ازم پرسید: سعید جون چیکار میکنی؟ دوست دختر داری یا نه؟ منم گفتم: نه بابا دوست دختر کیلو چنده؟ تازه کی میاد با من دوست شه!!!!. (البته داشتم خودمو لوس میکردم.) خالم گفت: نه نباید اینطوری باشه. اگه تو الان کانادا بودی دخترا برات سرو دست میشکوندن. گفتم : فعلا که ما سر نخواستنمون دعواس. خالم گفت: یعنی تو تا حالا با هیچ دختری عشق بازی نکردی؟ با تعجب پرسیدم :چی؟ گفت یعنی تا حالا با هیچ دختری حال نکردی؟! منم با خجالت گفتم نه. پرسید: تو حتی دختر لخت هم ندیدی. من که هم حشری بودم هم از خالم خجالت میکشیدم گفتم نه. اما اون ول کن نبود. بعد از اینکه کلی اصرار کرد گفتم فقط یه بار دزدکی طوری که مامان بابا نفهمن یه فیلم سکسی دیدم. گفت :پس میدونی چی به چیه. منم سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم. به من نزدیک شد دستشو گذاشت زیر چونم. سرمو بلند کرد و لبمو بوسید. لباش داغ داغ بود. بازم بوسید. من خودمو عقب کشیدم. با اینکه خیلی دلم میخواست اما خجالت می کشیدم. ازم پرسید چطور بود؟ خوشت اومد؟ من بازم هیچی نگفتم. اینبار منو کشید طرف خودش و محکم لبمو بوسید. من هم دیگه مقاومت نکردم. اون لبای منو میمکید و من هیچ کاری نمیکردم. گفت: عزیز دل خاله اینجوری خوب نیس. خوشم نمیاد. تو هم همون کارایی که تو فیلم دیدی انجام بده. منم آروم شروع کردم به بوسیدن لباش. یه کم که همو بوسیدیم منو خوابوند و خودشم رو من دراز کشید. همین جور که همو می بوسیدیم از رو لباس کسشو میمالید به کیرم. تی شرت منو درآورد و سینمو میبوسید و نوک سینمو گاز میزد و می لیسید. منم که خجالتم ریخته بود سینه هاشو چنگ میزدم. خالم همین جور که سینمو میبوسید رفت پایین و گرمکن ورزشی که پام بود رو درآورد. شورتمو کشید پایین و با دست آروم جوری که من داشتم میمردم سر کیرمو ناز میکرد. گفت: چه پسر خوشگلی داری. میزاری ببوسمش؟ منم با تکون دادن سرم قبول کردم. اول یه بوس خوشگل از سر کیرم کرد. بعد سر کیرمو کرد تو دهنش. کیرمو تا ته تو دهنش می کرد بعد با مکیدن دوباره در میاورد. خیلی خوشم اومده بود. 5 دقیقه ای همین کارو کرد. بعد بلند شد لباس خواب و لباس زیرش رو درآورد و اومد رو سینه من نشست. جوری که کسش جلو دهنم بود. گفت: حالا نوبت توئه که دختر منو ببوسی. من که از کس خوری خوشم نمیومد با اکراه و اصرار خالم قبول کردم و یه ذره با زبون کسشو مالوندم. بعد یه کم هم چوچولشو مکیدم. بلند شدم به خالم گفتم میزاری کستو بکنم؟ گفت: از خدامه عزیزم. هر کاری میخوای بکن. لازم نیست از من اجازه بگیری. شادی جون رو به پشت خوابوندم کیرمو دم سوراخش گداشتم و فشار دادم. کیرم الان توی یه سوراخ خیس گرم و با حال بود. آروم عقب جلو میکردم. شروع کردم به تند تند تلمبه زدن. خالم آه و ناله میکرد و همش قربون صدقه کیرم میرفت. پاشو بلند کردم رو شونم گذاشتم و باز تلمبه زدم. خیلی بهمون خوش میگذشت. کیرمو در آوردم. خالمو رو شکم خوابوندم از پشت لای پاشو باز کردم و دوباره کردم تو کسش و تلمبه زدم. دستام رو سینه هاش بود و داشتم چنگ میزدم. دیدم خالم تند تند خودشو تکون داد و رو تخت افتا د. اون ارضاء شده بود اما من بازم میخواستم و هی تلمبه میزدم. با صدای گرفته ازم پرسید: میخوای بدونی تو کونم چه خبره؟ منم گفتم آره. اونم گفت: پس حالا کونمو پاره کن. کیرمو از کسش در آوردم بردم جلو دهنش. یه کم که برام ساک زد همون جور که رو شکم خوابیده بود کمرشو بالا آوردم و کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش و محکم کردم تو. خالم بد جوری دردش اومده بود. پاهای منو چنگ میزد و ناله میکرد. من هم که حشرم بالا زده بود مدام تلمبه میزدم. حس کردم داره آبم میاد. به خالم گفتم. اونم زود پا شد کیرمو گذاشت لای پستوناش. آبم با فشار پاشید به صورت خالم. وقتی که تموم شد سر کیرمو کرد تو دهنش و مکید. خیلی حال میداد. خالم رو پشت افتاد. منم رو سینش دراز کشیدم. دم گوشم آروم گفت: خوشت اومد؟ دوست دختر خوبی بودم؟ منم گفتم آره شادی جون. مرسی. از او موقع به بعد منو خالم هر چند وقت یه بار با هم سکس داریم و از این کار لذت میبریم.

مطب دکتر

ساعت نه شب بود و من باید میرفتم دنبال مادرم تا ببرمش خونه خالم که قرار بود نصفه شب از مکه بیاد. همه اونجا جمع بودند و چون مادرم تا اون موقع باید تو مطب دکتر می موند من باید با ماشین پدرم میرفتم دنبالش. دکتری که مامانم براش کار میکرد از دوستای قدیمی عموم بود و مادرم تو مطبش هم منشی بود و هم دستیارش. حدوداً نیم ساعت زودتر رسیدم و ماشین رو پارک کردم. اول خواستم تو ماشین منتظر بشم ولی ترجیح دادم برم بالا و تو مطب بشینم. به هر حال تابستون بود و هوا گرم بود و کولر ماشین کار نمیکرد. وقتی رسیدم به دم در مطب دیدم که در بسته است. یه کمی تعجب کردم. چون همیشه در اون مطب باز بود یا حداقل نیمه باز بود. آروم در رو باز کردم و رفتم تو. کسی تو سالن نبود. رفتم جلوتر و خواستم مامانمو صدا کنم که صدای دکتر رو از تواتاق شنیدم که داشت میگفت "مطمئنی که زودتر از نه نمیاد؟" بعدش صدای مامانمو شنیدم که میگفت "آره. تازه تو این ترافیک شایدم دیرتر برسه". فهمیدم که دارن راجع به من صحبت میکنن. لای در مطب دکتر نیمه باز بود. جوری که منو نبینن رفتم نزدیک تر و شروع کردم به دید زدن. قلبم داشت تند و تند میزد. مامانم پشت به در بود و دکتر پشت میزش نشسته بود. اول خواستم بیام بیرون ولی کنجکاوی اجازه نداد. مامانمو دیدم که مانتو و روسریش رو درآورد و نگاهی به دکتر انداخت و رفت کنارش. از هیجان داشتم سکته میکردم. میفهمیدم که چه اتفاقی قراره بیافته ولی نمیتونستم باور کنم. مامانم روی پای دکتر خم شد و از روی شلوار شروع کرد به ناز کردن کیر دکتر. دکتر هم لباس سفیدش رو آروم درآورد و یه کمی با موهای مامانم بازی کرد. بعدش دیدم که مامانم زیپ شلوار دکتر رو کشید پایین و کیر دکتر رو درآورد. باورم نمیشد که مامانم مثل جنده های توی فیلم سوپر از این کارا بکنه ولی وقتی دیدم که کیر دکتر رفت تو دهن مادرم باورم شد و خودم هم راست کرده بودم. مامانم با مهارت تمام برای دکتر ساک میزد. زبونش رو روی نوک کیر دکتر بازی میداد و بعد تا ته میکرد تو دهنش و یه کم عقب جلو میکرد و بعدش دوباره درش میاورد و همون کار رو تکرار میکرد. بعد از یکی دو دقیقه مامانم پاشد و شلوارش رو از پاش درآورد و همزمان با اون دکتر هم پیراهن و شلوارش رو درآورد و با زیر پیراهن و شورت که از لاش کیر راست شدش بیرون بود ایستاد جلو مامانم و آروم بلوز مامانمو از تنش درآورد. حالا هردوشون نیمه لخت بودن. برای اولین بار هیکل گوشتی و تپل مامانمو داشتم میدیدم و حسابی حشری شده بودم. دکتر آروم پستونای مامانمو از توی کرست قرمزش درآورد و شروع کرد به مکیدن و خوردنشون. مامانم از زاویه ای که من می دیدم نیمرخ به من بود و سرشو آورده بود عقب و چشماشو بسته بود و داشت لذت می برد. دکتر حسابی با ولع از هردوتا پستون مامانم میخورد و مامانم آه میکشید و زیر لب چیزایی میگفت که نمیشنیدم. بعد از این کار دکتر شورتش رو کاملاً از پاش درآورد و مامانمو برگردوند روی میز خودش. حالا هردوشون پشت به من بودند. دکتر جلوی کون مامانم زانو زد و شروع کرد به بوسیدن و لیسیدن کون مامانم و گاهی هم میگفت "جون. چه کونی. جون" بعدش شورت قرمز مامانمو از پاش درآورد و لای پاش رو یه کمی باز کرد و سرش رو برد لای پای مامانم. نمی دیدم داره چه کاری میکنه ولی از آه و اوه مامانم حدس زدم که داره حسابی کسش رو میخوره. همزمان با این کار دستاشو برده بود جلو و پستونای مامانمو فشار میداد. حسابی که آه و ناله مامانمو درآورد(بعداً فهمیدم اون جیغای بلند آخری که مامانم کشید به خاطر این بود که داره ارضا میشه) بلند شد و همونطوری که مامانم پشت بهش رو میز دولا شده بود کیرش رو گذاشت دم کسش و با یه کمی اینور و اونور کردن کرد تو کس مامانم. یه کمی اولش آروم بود ولی یواش یواش سرعت تلمبه زدنش بیشتر شد و صدای آه و اوه مامانم هم بیشتر شد. حسابی که از پشت مامانمو کرد کیرشو از تو کس مامانم درآورد و مامانمو برگردوند و یه لب ازش گرفت و بعدش رفت و روی تخت مریض که گوشه ی دیوار و رو به زاویه ی دید من بود دراز کشید. مامانمم که درسش رو خوب بلد بود رفت و آروم خودش رو کشید روی دکتر و کسش رو روی کیر دکتر تنظیم کرد و آروم آروم کردش تو. باورم نمیشد که دارم صورت مامانمو در حال کس دادن می بینم. همینطور رو کیر دکتر بالا پایین میشد و جیغ و داد میکرد. دیدن پستوناش که در اون حالت بالا و پایین می رفتن حسابی حشریم کرده بود. بعد از یه مدت دکتر مامانمو کشید کنار خودش و از بغل شروع کرد به کردن مامانم. می شنیدم که داره به مامانم میگه "جون. جون. بهم بگو داری چیکار میکنی؟" و همینطور تلمبه میزد. یکی دو بار این سوال رو پرسید و مامانمم گفت: "دارم کس میدم." بعد دکتر فشار تلمبه زدنش رو بیشتر کرد و گفت " به کی داری کس میدی؟" و مامانمم در جواب گفت"به تو. به دکتر خودم". آره. مامانم داشت به دکترش کس میداد. بعد از یه مدت کوتاه دکتر کیرش رو درآورد و مامانمو برگردوند و گفت "کونتو بده بالا که میخوام حال کنم". مامانم پشتشو کرد به دکتر و سرش رو برد پایین و کونش رو تا اونجایی که میتونست داد بالا. حالا همه چیز در اختیار دکتر بود. دکتر دستشو کرد تو دهن مامانمو حسابی چرخوند تا خیس خیس بشه و بعدش انگشتاشو گذاشت دم کون مامانم. خوب نمی دیدم که انگشتاشو کرد تو کونش یا نه. ولی دیدم که کیرشو رو گذاشت دم کون مامانمو آروم آروم کرد تو. از همه عجیب تر این بود که مامانم صداش هم درنیومد. نمیدونم واسه این بود که داشت تحمل میکرد یا اینکه کلا مادر کونده ای داشتم و خودم نمیدونستم. خلاصه دکتر فشارش رو به کون مامانم بیشتر و بیشتر کرد و یواش یواش صدای مامانم در اومد. "جون. میخوام جرت بدم. میخوام کونتو پاره کنم" اینارو دکتر می گفت و مامانمم داد میزد و معلوم بود که هم درد می کشه و هم داره حال میکنه. بعد از یه مدت کوتاه دکتر کیرش رو درآورد و مامانمو برگردوند و کیرش رو آورد جلوی صورت مامانمو گفت "دارم میام". مامانمم کیر دکتر رو گرفت و کرد تو دهنش و درآورد و بعدش شروع کرد رو به صورت خودش براش جلق زدن. اول یه ذره آب ریخت رو چشم های مامانم. بعدش دیدم که مامانم دهنش رو باز کرد و کیر دکتر رو آورد نزدیک دهنش. حالا فوران آب بود که میرفت تو دهن مامانم و رو صورتش میپاشید و دکتر که آهی از سر لذت میکشید و مامانم حرکت جلق زدنش رو آروم تر و آروم تر کرد و بعدش هم کیر دکتر رو گذاشت تو دهنش و با سر و صورتی که از آب منی پر شده بود شروع کرد به مکیدن کیر دکتر. دیگه نباید اونجا میموندم. آروم اومدم از اونجا بیرون و خودم رسوندم به ماشین. ساعتو نگاه کردم و دیدم پنج دقیقه به نه است. به تمام اون صحنه ها داشتم فکر میکردم. به اینکه از کس دادن مامانم به دکتر چند وقت میگذره و خلاصه تو فکر کس و کون مامانم بودم که دیدم خود مامانم از در ساختمون اومد بیرون و اومد طرف من. گیج و منگ بودم و چیزی رو که دیده بودم نمیتونستم باور کنم ولی واقعیت داشت و بدتر از اون این هم واقعیت داشت که حالا منم دوست داشتم مامانمو بکنم ولی چطوری آخه؟

رضا و مادر حامله اش

اسم من رضا ست . 18 سالمه و این قضیه برای من تو 16 سالگی اتفاق افتاد . در آن زمان من با پدر و مادر توی یک آپرتمان توی اصفهان زندگی می کردیم . قضیه از اونجا شروع شد که من به طور کاملا اتفاقی با یک سایت سکس خانوادگی آشنا شدم از آن زمان فکر سکس با مادرم به سرم زد چون واقعا مادرم یه زن کاملا خوش استیل و سکسی بود . اما در عین حال یه زن مذهبی و پایبند به اصول دینی بود ،به همین دلیل من باید فکر سکس از روی رضایت رو از سرم بیرون می کردم به همین دلیل تصمیم گرفتم تا با بیهوش کردن مادرم این کار و انجام بدم .امّا یک مشکل خیلی بزرگ داشتم و ان هم داروی بیهوشی بود به همین دلیل تا یه مدت فقط مادرم وقتی میرفت حموم دید می زدم و جق می زدم .چون حموم ما ودر کنار در ورودی یه سوراخ داشت و توی حموم رو تقریبا می شد دید . خلاصه این ماجرا تا دو ماه ادامه داشت و من فقط با دیدن مامان توی حموم حال می کردم . راستی مادر من یه زن 33 ساله با بدنی سفید سینهای متوسط امّا گرد و ناز و مو های بلند و نسبتا قد بلند هست . روز سر نهار مادر م به من و بابام گفت که قرار یه برادر یا خواهر کوچیک به دنیا بیاره از اون روز من دیگه واقعا رفتم تو کار پیدا کردن یه راهی که مادرم رو هر طور که شده بکنم .چون من عاشق کردن زن های حامله بودم و تقریبا میشه گفت یه کلکسیون از این فیلم هارو از اینترنت دانلود کردم . خلاصه از اون روز از هر جا که فکرشو بکنی شروع کردم تا یه داروی بیهوشی که برای مادم و بچه اش ضرر نداشته باشه پیدا کنم .در طی این مدت همچنان مادرم رو تو هر فرصتی دید می زدم .و روز به روز بزرگ تر شدن شکمش و سیاه تر شدن نوک سینه های مادرم من را بیشتر به وجد می آورد .خلاصه بعد از اینکه از طریق انتر نت داروی مرد نظر رو پیدا کردم تقریبا دو ماه شد تا از طریق یه دوست از تهران به من برسه . امّا باید صبر مکردم تا توی یه فرصت مناسب دست به کار می شدم. این فرصت مناسب رو پدرم با رفتم به یه سفر 4 روزه به من داد . و من باید از این فرصت بهترین استفاده رو می کردم . خلاصه وقتی پدرم رفت تو روز اول نتونستم کاری کنم امّا روز بعد با حموم رفتن مادرم از طالبی های توی یخچال یه فالوده درست کردم .تا ازفالوده ها برای بیهوش کردن مادرم استفاده کنم .وقتی که مادرم از حموم امد بیرون تقریبان ساعت 6 بعد از ظهر بود .مادرم یه لباس یه سره بلند پوشیده بود که شکم خوشکل بزرگ مادرم از به صورت زیبائی از زیرش معلوم بود . وقتی که شام رو خوردیم من به مادرم گفتم که به و استراحت کنه و من ظرف ها رو می شورم . مادرم وقتی که من ظرف ها رو می شستم در حال تماشی تلویزیون بود .وقتی که شستن ظرفا تموم شد رفتم سراغ فالوده دارو رو ریختم توی یه لیوان و دارو رو به هش اضافه کردم و خوب هم زدم یه لیوان برای خودم ریختم و رفتم پیش مادرم و اول لیوان خودمو برداشتم .بعد شروع کردم به خوردن فالوده ّمادرم غرق تماشای فیلم بود. بعد از اینکه فیلم تموم شد فالوده رو خورد امّا نه به صورت کامل چون متوجه تغیر طمع فالوده شده بود . امّا مطمئن بودم همون قدر تاثیر خودشو میذارهو همین طور هم شد و بعد 10 دقیق مادرم گفت میره که بخوابه امّا وقتی بلند شد دوباره سریع نشست روی مبل و گفت حال راه رفتن نداره و می خواست همون جا بخوابه، امّا من بهش گفتم که اینجا اذیت میشه به خاطر همین خواستم بغلش کنم و ببرمش توی اتاق پدر و مادرم اول با همون حال خواب آلودش مخالفت کرد امّا وقتی گفتم شاید برای بچه سخت باشه دیگه مخالفت نکرد ووقتی دستامو دور پاهاش و گردنش حلقه کردم مادرم دیگه تقریبا خواب بود . مادرم رو آروم بردم طرف اتاق پدر و مادرم . تو راه چند بار مادرم رو صدا کردم امّا دیگه جواب نمی داد تمام بدنم داشت می لرزید . خیلی منتظر این لحظه بودم این قدر حشری بودم که مطمئن بودم اگه دست به کیرم بزنم سریع آبم می امد .مادرم رو آروم خوابندم روی تخت وچند بار به قسمت های مختلف بدن مادرم رو دست زدم امّا مادرم هیچ عکس العملی نشون نداد.سریع لخت شدم وبغل مادرم خوابیدم آروم شروع کردم به بوس کردن و لب گرفتم از مادرم بعد مادرم رو لخت کردم و از سر تا پای مادرم رو بموس کردم وقتی به کس مادرم رسیدم داشتم دیونه میشدم کس مادرم تازه اصلاح شده بود و رنگ پوستش یه مقدار تیره شده بود . با زبونم همه کس مادرم ر لیس می زدم و با انگشتم بین لبهای کس مادرم رو می مالیدم. چه قدر لذت بخش بود . بعد سینهای مادرم رو با دستام گرفتم چه قدر نرم بودکس مادرم رو بی خیال شدم و رفتم سراغ سینه های مادرم تا جایی که می تونستم سینه های مادرم رو فرو کردم تو دهنم و شروع کردم به ساک زدن سینه های مادرم اینقدر ساک زدم که نوک سینه های مادرم تقریبا نیم سانت سیخ شد .در همون حالت شروع کردم به ور رفتن با کس مادرم از یه طرف سینه های مادرم تو دهنم بود و از طرف دیگه انگشت وسطم رو تا وسط می کردم تو ی کس مادرم. بعد از نیم ساعت ور رفتم با کس و سینه های مادرم از جام بلند شدم و رفتم توی اتاقم اسپری رو که از دوستم گرفته بودم زدم به کیرم کاندوم رو کشیدم روی کیرم و برگشتم پیش مادرم رو به پهلو خوابندم و کیرم رو آروم گذاشتم جلوی کس مادرم جند بار کیرم کشیدم لای شکاف کسش و بعد آروم کیرم رو فرو کردم توی کس مادرم کس مادرم خیلی تنگ و نمناک بود امّا بعد از چند لحظه همه کیر 15 سانت من تو کس مادرم بود آروم شروع کردم به تلمبه زدن خیلی خیلی آروم این کار و انجام می دادم چو ن نمیخواستم مشکلی پیش بیاد بعد از نیم 10دقیقه مادرم تاق باز خوابندم و کیرم رو کردم داخل کس مادرم بعد یه مدت کوتاه دیدم آبم داره میاد .کیرم رو از کس مادرم در آوردم و کاندوم رو از روی کیرم کشیدم وحسابی تف مالی کردم و آروم گذاشتم جلوی سوراخ کون مادرم و آروم کیرم رو فشار دادم داخل کون مادرم . اوایل کیرم تو کون مادرم نمی رفت اما بعد از اینکه یه خورده بیشتر فشار دادم سر کیرم رفت داخل سوراخ کون مادرم و بعد از اون تقریبا کیرم راحت تر رفت داخل کون مادرم کون مادرم خیلی تنگ و گرم بود وقتی کیرم تا آ خر رفت تو یه مدت صبر کردم تا کیرم تو کون مادرم جا باز کنه بعد دوباره شروع کردم به بیرون و تو کردن کیرم این بار با چند بار تلمبه زدن این قدر دیوار های کون مادرم تنگ بود که خیلی زود آبم امد و کیرم مثل یه آتشفشان داخل کون مادرم تخلیه شد . و بعد از اینکه کیرم کاملا آب شو خال ی کرد کیرم رو چند بار به طور کامل درآوردم و دوباره کردم توی کون مادرم و بادستام باسن مادرم رو از هم وا نگه می داشتم تا شاید آبم از کون مادرم بیاد بیرون ،مقدار زیادی از آبم از کون مادرم امد بیرون امّا نه به طور کامل و همین منو خیلی نگران کرده بود امّا خلاصه اون شب تا صبح چند بار با مادرم ور رفتم . و تا صبح بغل مادرم خوابیدم وقتی از خواب بیدار شدم مادرم رو تمیز کردم و لباسشو مرتب کردم و همه چیز رو مثل روز اول کردم .خوشبختانه وقتی مادرم بیدار شد چیزی نفهمید . یا اگر هم فهمید به روم نیاورد چون رفتار با من مثل گذشته بود. امروز تقریبا8 ماه از او ن موقع می گذره و من الان صاحب یه برادر کوچکتر هستم و هنوز فرصتی برام پیش نیومده که دوباره مادرم رو بکنم اما هنوز هر وقت میره هموم بدن سفیدشو دید می زنم .

حمید و خاله

سلام من حمید هستم . داستانی رو که براتون میخوام تعریف کنم مربوط میشه به اولین سکس من. هر کسی تو زندگیش از یکی خوشش میاد که دوست داره با اون سکس داشته باشه. من هم عاشق خاله جووووووووونم شدم. من 1 خاله دارم که هر چی از خوشگلی این حوری بگم کم گفتم. خاله من 35 سال سن داره ولی عین 1 دختر مونده .شما خودتون تجسم کنید: قد بلند , پوست سفید,عضلاتی کشیده, سینه هایی بزرگ ,کون قلمبه, موهایی مشکی ولخت وبلند.شوهر خاله من با خاله ام چیزی حدود 25 سال اختلاف سن دارند یعنی شوهر خالم چیزی حدود 63 سال سن داره(حیف همچین زنی براش ) خلاصه همین موضوع باعث شد که من شیطنتم گل کنه . با خودم گفتم همچین زنی با این خوشگلی رو چه جوری این پیرمرد می تونه ارضا ش کنه . همش تو همین فکر بودم که تصمیم گرفتم خودمو بیشتر به خالم نزدیک کنم شاید یه چیزی نصیبم شد. از اون روز دیگه رفتم تو نخ خالم. هروقت که میشد و موقعیت بود 1 جوری خودمو به بدن خالم میرسوندم.وقتایی که تو ماشین بودیم من عمدا کاری میکردم تا کنار خالم باشم . خلاصه یواش یواش متوجه شدم خالم هم بدش نمیاد و اونم سر و گوشش میخاره ولی جرات اینکه بهش بگم را نداشتم. 1 روز تو خونه تنها بودم تا اینه صدای زنگ اومد . درو که باز کردم دیدم خالمه . بعد از سلام و احوال پرسی خالم گفت مامانت هست؟ گفتم نه رفته خرید ولی زود میاد حالا بیا تو خاله وخستگی در کن.اونم اومد تو. اول مانتوشو درآورد و نشت رو مبل . 1 لباس آستین بلند داشت که آستیناش توری بود و قشنگ میشد زیرشو دید. 1 دامن بلند هم داشت . من هم 1 شربت براش درست کردمو آوردم و عمدا نشستم دقیقا کنارش طوری که پام به پاش چسبیده بود. خالم هیچی نگفت و از جاش تکون نخورد. دستمو گذاشتم روی شونه هاش و با لاله گوشش که گوشواره داشت بازی بازی کردم طوری که تابلو نباشه . هیچی نمیگفت. کم کم دیدم اونم داره خوشش میاد ولی به روی خودش نمیاورد. دست کردم کش موهاشو باز کردم (موهاشو دم اسبی بسته بود). بعد گفتم بزار خودم موهاتو ببندم. خالم هیچی نگفت. چون روی مبل بودم و پشت خالم به طرف من بود مسلط نبودم.خالم خودش فهمید و پشتشو چرخوند به طرف من. من هم پاهامو باز کردم طوری که کون تپلش بین پاهام قرار گرفت . کیرم داشت از شق درد می ترکید. دیدم خیلی ضایعه و کیرم به کون خالم گیر می کنه اونو دادم لای کش شورتم و سرگرم بازی با موهاش شدم نمیدونید چه حالی میداد . یه لحظه موهای خالمو کشیدم که یه دفعه 1 آهی کشید که نزدیک بود همون جا آبم بیاد . تصمیم گرفتم دلمو بزنم به دریا و از پشت سینه هاشو بگیرم و بچسبونمش به خودم ولی از بد شانسی من یهو صدای زنگ اومد. خالم خیلی حول شده بود و زود از وسط پام پاشد نشست اونور منم رفتم درو باز کردم. مامانم بود .خیلی اعصابم خورد شد . از این جریان 2 , 3 ماهی گذشت و هر روز علاقه من به خالم بیشتر میشد . ولی جرات نمیکردم بهش بگم . تا اینکه اون شب بیاد موندنی رسید . شوهر خالم رفته بود مسافرت و چون خالم تنها بود من رفتم پیشش. موقع خواب که شد خالم رفت رختخوابا رو پهن کرد . جای من و پسر خالمو که 12 سال از من کوچیکتر بود کنار هم پهن کرد و جای خودشو یه ذره اونورتر پهن کرد . وقتی چراغا خاموش شد من همش حواسم به خالم بود . اصلا خوابم نمیبرد . بعد از 1 ساعت دیدم همه خوابیدن . منم خیلی حشری شده بودم طاقت نیاوردم . پاشدم رفتم کنار خالم که پشتش به من بود . یکی , دو بار صداش زدم تا مطمئن بشم خوابیده خوابه خواب بود. دستمو گذاشتم روی کونش. وایییییییییییییییی…… چه کونی بود نرمه نرم. همینطوری کنارش دراز کشیدم و یواش یواش خودمو بهش میمالیدم . پتو رو کنار زدم و کیرمو رو شیار کونش بالا پایین میکردم. نمیدونید چه حالی داشتم. زیر دامنش 1 شلوارک داشت که خیلی نازک بود و از زیرش میشد شورتشو دید .اصلا نمیفهمیدم دارم چی کار میکونم . شلوارمو کشیدم پایین و کیرمو درآوردم. گذاشتمش لای پاهاش وهی عقب و جلو می کردم ..لای پاش داغ بود . خیلی لذت می بردم. اصلا قابل وصف نیست . دیگه طاقت نیاوردم و همه آبمو ریختم لای پاش. خیلی ترسیدم . گفتم الانه که بیدار بشه ولی بیدار نشد. پاشدم و اومدم سر جام دراز کشیدم ولی هنوز حشری بودم . هر جوری بود خوابیدم . صبح ساعت 6:30 بود که با صدای خداحافظی پسر خالم که داشت میرفت مدرسه از خواب بیدار شدم. ولی چون خیلی خسته بودم باز خوابیدم. داشتم چرت میزدم که یهو 1 چیز جالب دیدم.1 لحظه خالمو دیدم که اومد توی اطاق فقط 1 شرت با 1 کرست داشت . فکرکردم خواب میبینم. ولی بیدار بودم . فکر کردم میخواد لباس عوض کنه خودمو به خواب زدم که یهو دیدم 1 چیزه نرمی بهم چسبید ؟؟؟؟؟خالم لخت اومد منو از پشت بغل کرد و منو صدا کرد . حمید , حمید جان پاشو خاله برات صبحانه آوردم؟؟؟!!!منم که دیگه خواب از سرم پریده بود برگشتم و رومو بهش کردم . شهوت تو صورتش موج میزد . 1 دفعه لباشو گذاشت رو لبام و منم بوسیدمش . من که چندین سال منتظر همچین صحنه ای بودم ولش نکردم و با تمام توان لباشو می مکیدم. زبونشو تو دهنم می چرخوند. دست کردم تو موهاش و از پشت موهاشو کشیدم عقب تا گلوش بیاد بالا. رفتم رو گلوش و گلوشو خوردم رسیدم به سینه هاش وای ……. باور نمی کردم بعد از این همه انتظار بتونم سینه هاشو ببینم . با دیدن کرستش وحشی شدم و کرستشو کشیدم طوری که پاره شد . خیلی لذت برد رفتم رو سینه هاش و با تمام توان سینه هاشو گاز گاز میکردم و می بوسیدم . خالم که داشت پرواز میکرد .جیغ میکشید. حدود 1 ربع فقط سینه هاشو خوردم که دیدم 1 جیغ بلند کشید , ارضا شده بود. برام جالب بود زنی با این سن نباید به این زودی ارضا بشه ولی بهش حق میدادم چند سالی میشد که 1 حال درست و حسابی نکرده بود آخه شوهرش پیر بود . کم کم به هوش اومد من هنوز داشتم سینه هاشو می خوردم . با اشاره گفت برم رو کسش . شرتش رو در آورد . عجب کسی بود. سفید سفید بدون 1 ذره مو .شروع کردم به لیسیدن . خیس خیس بود . آبه کسش همینجوری میومد مزش خیلی خوب بود. زبونمو تا ته میکردم تو کسش و در میاوردم . خالم فقط نفس نفس میزد .1 دفعه پا شد و اومد جلو و کیرمو گرفت . تمام کیرمو کرد تو دهنش . مثل کیر ندیده ها می خوردش . نمیدونید چه جوری کیرمو میخورد . تخمامو میکرد تو دهنش و لیس می زد. من داشتم پرواز میکردم . خالم ول کن نبود و همینجوری میخورد . گفتم خاله بسه .گفت : خفه شو؟!! تو هم اگه تو این چند سال با 1 کیر خوابیده حال میکردی به من حق میدادی . همش میگفت : جووووون چه کیری , مال خودمه…..دیگه داشت آبم میومد . گفتم خاله داره میاد , دیدم سرشو تکون داد , منم تمام آّبمو تو دهنش خالی کردم , تمامشو تا آخرین قطره خورد . لباشو دور کیرم حلقه زده بود . خالم هنوز داشت با کیرم ور میرفت . کیرم دوباره بلند شد. دیدم خالم پا شد و وسط پا هام نشست و کیرشو گذاشت لای سینه های بزرگش . لای سینه هاش از عرق خیس خیس بود و همین باعث شد که بیشتر لیز باشه . دست کردلای پاش و 1 کم ازآب کسشو لای سینه هاش مالید وکیرمو گذاشت لای سینه هاش(پیشنهاد می کنم حتما امتحان کنید)سینه هاش خیلی نرم بودن . چند دقیقه گذشت . می خواستم کسشو بلیسم . ولی خالم دیگه طاقت نداشت ,همش می گفت : حمید کیر میخوام , زود باش … منم دیدم این طوریه درازش کردم و پاهاشو باز کردم , کیرمو گذاشتم دم کسش ولی نمیکردم تو, هی می مالیدم به کسش داشت دیونه میشد , جیغ می کشید التماس می کرد . تا اینکه خودش کیرمو گرفت گذاشت تو کسش . وایییییی ….چقدر لیز و گرم بود . خیلی عالی بود . اوج لذت بود .همین طوری روش دراز کشیدم سینه هاشو می لیسیدم و لباشو می خوردم بعدش خالم بر گشت و به حالت سگی درازکشید کیرمو گذاشتم تو کسش و همینطوری که کسش رو جر میدادم از عقب خم شدم و انگشتمو تو دهنش کردم . اونم خوشش اومد و اونو لیس میزد . انگشتمو از دهنش در آوردم. خیس بود . کردمش تو سوراخ کونش . کونش زیاد تنگ نبود ولی گشاد هم نبود یه کم که بازی کردم باز شد . بهش گفتم میخوام بکنم تو کونت , گفت هر کار میکونی فقط زود . کیرمو از کسش در آوردم .کیرم خیس خیس بود . گذاشتمش دم سوراخ کونش و با 1 فشار تا آخر رفت تو. 1 آهی از ته دل کشید . شروع کردم به تلمبه زدن . بعد ازچند بار تلمبه زدن این خالم بود که خودشو عقب و جلو می کرد. بعد از حدود 15 دقیقه دیدم داره آبم میاد خالم فقط جیغ میکشید . گفتم خاله داره میاد . زود کیرمو از کونش کشید بیرون و برگشت . گفت بریز تو کسم . تا کردمش تو خالم 1 جیغ بلند کشید .اونم ارضا شد .آبم با شدت ریخت توش . خیلی حال داد. همینطور روش خوابیدم . کیرم هنوز تو بود. تو بغل هم خوابمون برد. من با بوسه های خالم بیدار شدم . وقتی چشامو باز کردم خالم گفت : صبحونه خوش مزه بود خاله؟؟؟؟؟؟؟؟ هر دو زدیم زیر خنده. از اون روز به بعد هر وقت فرصت میشه خالم بهم زنگ میزنه که صبحونه آماده , زود بیا؟؟؟؟!!!

خاله تو شهرستان

تابستون بود و ما رفته بودیم شهرستان که یه سری به خانواده مادرم زده باشیم. اونجا من دوتا خاله و یه مادربزرگ دارم. یکی از خاله هام دوتا دختر کوچولو و اون یکی خالم یه دختره کوچیک و یه پسر داره که یه سال از من کوچیکتره. من وقتی میرم اونجا میرم خونه اون خالم که پسر داره و دخترخالم هم میره خونه اون خالم که با خواهرم و اون یکی دختر خاله هام بازی کنه. خالم یه زنه 35 سالس با یه کونه خیلی بزرگ و سینه های خیلی گنده. قدش ولی کوتاه. پسر خالم هفته ای دو روز به مدت 3 ساعت کلاس داشت و من اون موقع با خالم تنها بودم. اون کونش که جلوی من بازی میکرد منو بد جوری حشری میکرد. یه بار که پسر خالم رفته بود کلاس دیدم خالم داره میره حموم. بالای دره حموم هم یه شیشه هستش که توی حموم کاملا پیداس.خالم هم معمولا جلوی من زیاد خودشو جمع و جور نمیکرد و از صحبتای مامانم فهمیده بودم که بین خواهر زاده هاش منو از همه بیشتر دوست داره. موقعی هم که خواستم واسه اولین بار که از سفر اومدیم ببینمش منو قشنگ تو سینه هاش فشار داد که سریع شق کردم. با خودم عهد کرده بودم که تو این سفر حتما بکنمش واسه همین اسپری هم همرام برده بودم.خالم گفتش که اوم میره حموم منم پشته کامپیوتر بودم. تا اینو شنیدم منتظر شدم که بره حموم. رفتم سراغ لباس زیراش و یه جق مفصل روشون زدم و با یکیشون کیرمو تمیز کردم.حموم خالمینا تقریبا کوچیکه و اونا لباساشونو بیرون می پوشن و لباساشون بیرون از حموم میذارن که خیس نشه. منم رفتم و تمام لباسایی که خالم قراره بپوشرو بو کردمو مالیدم به کیرم و شرت و کرستشو جوری گذاشتم که بفهمه بهشون دست زدم. یدفعه یاد پنجره حموم افتادم و سریع پریدم یه صندلی آوردمو گذاشتم زیر پامو شروع کردم به دید زدن خالم. واااااااااای ی ی چه کونی داشت عجب سینه های گنده ای داشت. داشت خودشو میشست و اصلا متوجه من نبود منم شق کرده بودم اساسی. دیگه هیچی حالیم نشد و فقط داشتم نیگا میکردم. یدفعه آبو بستو داشت میومد حولشو ور داره منم سریع صندلیمو ور داشتم گذاشتم اونور.بعدش که از حموم اومد بیرون مطمئن بودم که فهمیده به شرتو کرستش دست زدم. گفتم من دارم میرم حموم خاله!!پاشدم رفتم حومو و اونجا کلی با لباس زیرای خیس خالم حال کردم. خودمو شستم و یدفعه گفتم خاله میشه بیای پشته منو بشوری آخه با این لیفا عادت ندارم. منم که شق کرده بودم و از شرت همه چی معلوم بود.خالم اومد تو گفت دوش بزن رو شیر که خیس نشم منم همین کارو کردم. تا اومد تو چشمش به کیره باد کرده من افتاد و بی خیال خودشو نشون داد.منم پشتمو کردم بهش و گفتم اگه میشه پشته منو بشور. اونم شروع کرد گفت تموم شد گفتم اگه میشه پشت رونمم بشورین اونم شست گفتم اگه میشه پشتمو زیره آب هم بشورین قبول کرد و پشتمو شست گفت فرمایش دیگه ندارین گفتم چرا بی زحمت یه لحظه. گفت چی کار داری؟ گفتم یه سواله. گفت بپرس. شرتمو کشیدم پایین و گفتم اندازش از واسه عمو(شوهر خالم) بزرگتره یا کوچیکتره.با خنده گفت واسه تو بزرگتره اون موقع ها که پوشک بهت میبستم معلوم بود چی میشی. گفتم یه خواهش دیگه دارم ازت. گفت بگو. گفتم شما که منو خیلی دوس دارین منم شمارو خیلی دوس دارم میشه برام جق بزنین. یه نگاه بهم کرد که یعنی خیلی پروریی گفتش نه. گفتم تورو خدا. گفت نمیشه. گفتم فقط همین یه دفعه ما که سالی یه بار بیشتر همدیگرو نمیبینیم. گفت باشه فقط همین یه دفعه. کلی خوشحال شدم و پریدم بوسش کردم. گفت نکن خیس میشم!!! شروع کرد برام جق زدن. باورتون نمیشه که چه حالی میداد.گفتم میشه یذره چربش کنی که بیشتر حال بده. با یه نگاه باحال گفت که آره میشه!! یذره از آب دهنش ریخت روش .وااااااااااای ی ی ی ی چه حالی میداد.دیدم داره آبم میاد گفتم داره میاد اگه میشه بذار تو دستت بیاد. گفت باشه. منم با تمام فشار آبمو خالی کردم تو دستش انقدر فشارش زیاد بود که یذرش ریخت رو بلیزش من داشتم حال میکردم که گفت ببین چی کار کردی!! منم گفتم ببخشید. دستشو شست و بلیزشو همونجا در آورد و شستش. خالم با یه کرست جلوم داشت لباس میشست. منم با تمام پروگری دستمو کردم تو کرستشو با سینه هاش بازی میکردم اونم مخالفتی نکرد و بعد از اینکه لباسشو شست از حموم رفت بیرون و گفت فکر نکنی هر دفعه همین برنام هستشا!!
از حموم که اومدم بیرون رفتم پیشه خالم یه بوسش کردم و گفتم ممنون.گفت: دیگه از این خبرا نیست! تازه بلیزمم کثیف کردی.ما میدونستم که خوشش اومده. منم از اون لحظه رفتم پی یک نقشه درستو حسابی که بکنمش. پنجشنبه ها عموم با دوستاش میرفت کوه و این پنجشنبه هم پسر خالم امتحان داشت بعدشم کلاس باید میرفت. منم گفتم به خودم که اگه امروز نکنم دیگه نمیتونم!!!ساعت 6 بود که با خالم تنها شدم سریع پاشدم به کیرم اسپری زدم و رفتم یه خیار هم از تو یخچال ورداشتم و گذاشتم تو جیبم. رفتم تو اتاق خالم و دیدم خالم خوابه.(معمولا چون هوا گرم بود با شرتو کرست میخوابید) دیدم بعله ایندفعه هم مثل همیشه با شرتو کرست خوابیده.منم پیرهنمو در آوردم شلوارمم همچنین خیارم ورداشتمو گذاشتم زیره بالش.رفتم کنار خالم خوابیدم و یواش یواش خودمو بهش نزدیک کردم. با اولین تماسه بدنم با بدنش بیدار شد ولی خودشو به خواب زده بود.منم دیدم که موقعیت جوره خودمو بهش نزدیک تر کردم دیگه نمیتونست تظاهر به خواب بودن کنه. یدفعه از جاش بلند شد و گفت تو چقدر پررویی.گفتم خاله الان که کسی نیستش میتونیم مال هم باشیم.گفت خفه شو بابا.گفتم تورو خدا.گفت خیلی پروریی.منم سریع بغلش کردمو شروع کردم ازش لب گرفتن یه کاری میکرد که مثلا دوست نداره من بهش دست بزنم. منم سریع کرستو شرتشو در آوردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش چه آهو اوهی راه انداخته بود انقدر خوردم که خودش گفت بسه برو پایین تر!منم رفتم سراغه اون کسش که انگار همین الان اصلاحش کرده بود. یدونه مو هم نداشت منم شروع کردم به خوردن کسش. از کسش همینجوری آب میومد منم با یک انگشت تو کسش کرده بودم و با دهن چوچولشو میخوردم. خیاری که آماده کرده بودمو ور داشتمو کردم تو کسش یه آه ه ه ه بلند کشید و بدنش لرزید فکر کنم به خاطر سردی خیاره بود.با دهنم میخوردم و با خیاره کسشو میگاییدم دیگه آه کشیدناش تبدیل شده بود به جیغ و با یه لرزش ارضا شد.گفتم چه طور بود خاله جون؟گفت: عالی بود تا حالا همچین تجربه ای نداشتم انگار با دو نفر دارم حال میکنم.گفتم شما نمیخوری؟؟گفت چرا بده میخورم برات.منم کیرمو دادم دستشو شروع کرد به ساک زدن. خیلی حال میداد.بعده 5 دقیقه گفتم بسه. رفتم نشستم لای پاش و کردم تو کسش یه دفعه ای.گفت: وحشی کسم جر خورد اندازه کیرتو ببین بعدا بکن تو کسم. منم اون تو یذره نیگر داشتم بعد شروع کردم به تلمبه زدن.گفتم میخوای خیارم بکنم تو کونت گفت تا حالا تجربه نکردم دوتایی.گفتم خیلی بهت حال میده!! گفتم به حال سجده به خواب تا بتونم راحت بکنمت. اونم اطاعت کرد.اول با آب کسش خیارو چرب کردمو کردم تو کونش. یه آخ گفت که کلی حال کردم.خیارو کامل کردم تو کونش که گفت بسه بکشش بیرون گفتم نه صبر کن حال میده. گفت نمیخوام درد داره. گفتم الان دردش خوب میشه.یذره وایستادم بعدش شروع کردم به تلمبه زدن. میخواستم سرویسش کنم اساسی. گفتم خوبه. هیچی نگفت.حالا وقتش بود که کیرمو بکنم تو کسش یه دفعه محکم یا تمتم توان کردم تو کسش نفسش بند اومده بود و تکون نمیخورد.گفتم خوبه؟؟ حال میده؟؟ دارم کسو کونتو با هم میکنم!!!! یه دفعه اونم حشری شد.. آررره … خوبه محکم تر بکن…. جرم بده…. منم محکمو محکم تر میکردمش تا جایی که حس کردم بازم داره ارضا میشه. کردمو کردم تا ارضا شد. گفتم حالا جاها عوض. کیرمو از تو کسش چپوندم تو کونش و خیارو کردم تو کسش. یه آخ دیگه گفت و آروم شد. عینه خر داشتم تلمبه میزدم. دستم خسته شده بودو داشت آبم میومد خیارو محکم کردم تو کسش و ولش کردم خیار رفت تو کسش و دستمو گذاشتم جلوش که در نیاد.داشت دیگه التماس میکرد: بسمه… تورو خدا بسه… دارم جر میخورم… منم میگفتم : آره جر بخور….محکمتر میکردمش واقعا از حال رفته بود منم داشت آبم میومد کیرمو از تو کونش کشیدم بیرونو کرئم تو دهنش و همه آبمو تو دهنش خالی کردم و اونم مجبور شد همشو بخوره. گفتم یذره زور بزن تا خیاره در بیاد. زور که زد خیاره از تو کسش پرید بیرون. کیرمو که داشت میخوابید کردم تو کسشو خودم خوابیدم روش گفتم چه طور بود؟؟ گفت عالی بود فقط جای اون خیاره یه کیره دیگه بود بیشتر حال میداد. منم گفتم اونم به موقش. کیرمو از تو کسش کشیدم بیرونو خودمونو جمع و جور کردیم تا کسی شک نکنه

حسین و دختر عمه اش

سلام من حسینم و الآن 18 سالمه و سوم ریاضیم…من در یک شهرستان کوچک زندگی می کنم (حالا بمونه کجا!) قبل از هرچیز بگم که این داستان قسمت سکسیش خیلی زیاد نیست و سعی کردم عین حقیقت باشه و حتی یک جمله بهش اضافه نکنم:من تازه رفته بودم کلاس اول راهنمایی! تو اون دوران هنوز فیلم سوپر ندیده بودم چه برسه فکر کس کردن به سرم بزنه و هنوز به بلوغ نرسیده بودم و من بودم یه کیر کوچیک.من اون موقع ها با چندتا از همکلاسی هام با هم ور میرفتیم و یه جورایی حال می کردیم. خوب بگذریم بریم سر داستان اصلی…بنده یه دختر عمه دارم به نام راضیه که اون زمون که من کلاس اول راهنمایی بودم اون سوم راهنمایی بود.و اما در مورد راضیه: راضیه دختری بود سفید، یه کم تپل مپل و انصافا خوشکل. او خیلی دختر حشرییه (اینو اون زمونا نمی دونستم بعدا فهمیدم) ما دو تا از بچگی با هم بزرگ شده بودیم و روابطمون خیلی خوب بود و مثل دو تا دوست واقعی بودیم برای هم.من اصلا به بدنش فکر نمی کردم اون زمون چون هنوز زیاد از این چیزا حالیم نبود، یه روز خونواده ی ما و خونواده ی راضیه با هم خونه مادربزرگ برای شام دعوت بودبم. طبق معمول من با راضیه تو اتاق صحبت می کردیم که بهم گفت حوصلم داره سر میره.منم بهش گفتم منم همین طور چی کار کنیم؟گفت: من میگم بیا یه بازی بکنیم.گفتم چه بازی؟گفت نمی دونم، دکتربازی خوبه؟!گفتم آخه این بازی واسه بچه هاس یکی ببینه زشته.بالاخره با اصرار او قبول کردم .رفتیم تو یه اتاق خالی که یه تخت هم داشتو بهم گفت: من دکترم تو هم مثلا بیماری. منم قبول کردم. منو خوابوند و بهم گفت: خوب حسین آقا چتونه؟منم گفت: یه خورده دلم درد می کنه.. لباسمو بالا زد و یه خورده شکممو مالید. دیدم داره کم کم دستش پایین میره و دستاش یه خورده داره می لرزه….. آروم دستشو گذاشت روی کیرم من چشامو بستم و کیرم آروم آروم راس کرد. البته یادمه خیلی کوچیک بود، یه خورده اونو از رو شلوار مالوند و منم حسابی حال کردم. خواست که شلوارمو از پام بیرون بیاره که یهو از بیرون صدا زدن: بچه ها بیاین شما بخورین. راضیه بهم گفت: خوب برای امروز بسه ادامشو فردا….اون شب تموم شد و دو روز بعد اونا اومدن خونه ی ما. او سریع اومد تو اتاق من و در رو بست و بدون مقدمه کیرمو گرفت، و منو پرت کرد رو تخت و شلوارمو خواست بکشه پایین که من جلوشو گرفتم و گفتم می ترسم بیرون بفهمن… ولی اون با زور شلوارمو پایین کشید و یه ده دقیقه ای با کنجکاوی بسیار با اون بازی می کرد . حالا که یادم میاد می بینم اصلا من کنجکاو نبودم ببینم کس چیه و چه شکلیه؟؟؟!!!چند هفته گذشت و روابطمون به این شکل تبدیل شد و هر چند روز که هم رو می دیدیم سریع با کیر من ور می رفت ولی او اصلا لخت نمی شد! یه روز بهم زنگ زد که حسین به بهونه درس کردن کامپیوتر بیا خونه ما… منم چند تا سی دی ور داشتم و راه افتادم. خونه ی اونا با خونه ما زیاد فاصله نداشتن. وارد خونه که فهمیدم که تنهاس و دیگه تا ته ماجرا رو خوندم. سریع منو برد تو اتاقش شروع کرد به لخت کردن من. این بار کامل من لخت شده بودم و احساس خجالت می کردم و او هم که این موضوع رو متوجه شد لباس خودش رو بیرون آورد. واااااای چی می دیدم دو تا پستون خوش فرم و سفیییید آویزون. با دیدن اونا یه حسی توم جریان پیدا کرد و نا خودآگاه شروع کردم به خوردن اونا. این بار خلاف همیشه او اول با کیرم بازی نکرد بلکه من پدر پستوناشو در آوردم ولی چون اصلا این کارو بلد نبودم زود خسته شد و دیگه نذاش ادامه دم.بهم گفت: می خوای ببینی من به جای کیر چی دارم؟گفتم: خوب معلومه کس داری؟ولی کس چیه فقط از زبون دوستام اسمشو شنیده بودم. نه عکسی نه فیلمی و نه هیچ چی… این شد که خودم شلوارشو پایین کشیدم و همچنین شرتشو. کسش خیلی پشمالو بود و من کسشو خوب نمی دیدم.من حدود یه دقیقه با کنجکاوی تمام به کسش زل زدا بودم که او دستمو گرفت و به کسش مالید احساس خوبی داشتم. اون روز کلی با هم ور رفتیم، پستوناشو می خوردم کسشو می مالوندم لب می گرفتیم و اونم حسابی با کیرم ور می رفت….این ماجرا تا چند ماه ادامه داشت، جوری که با هم قرار گذاشتیم بعد از مدرسه (که مدرسه هر دومون نزدیک خونه مادربزرگ بود) بریم به خونه مادربزرگمون. و اونجا حالی به حولی…….این قضیه دیگه برام عادی شده بودم. اون دوران هیچ کدوم از دوستام کسو از نزدیک ندیده بود و من از همه جلوتر بودم.بعد از گذشت چند ماه نمی دونم چی شد که یهو به یه چشم به هم زدن دیدم سال دوم دبیرستان هستم.بله، من الان دوم دبیرستان بودم و از چند سال پیش که با راضیه سکس داشتم تا الان اصلا سکس نداشتم و اصلا بهش حتی فکر هم نمی کردم. دیگه دوران بلوغم بود و احساس می کردم خیلی شهوتیم و در کل حالم خیلی بد بود و هفته ای چند مرتبه جلق می زدم و از این کار خیلی خوشم میومد.خیلی به کس احتیاج داشتم ولی همون طور که گفتم من در یک شهرستان کوچیک زندگی می کنم و تو این خراب شده هیچ غلطی نمیشه کرد. (البته یه خورده بی عرضگی خودمه). یه مرتبه یاد دوران بچگیم(اول راهنمایی) افتادم و دختر عمم راضیه. او الآن تهران درس می خوند (دانشکده) رفتم تو فکر باورم نمی شد که من قبلا باهاش سکس داشتم.فکر می کردم شاید خواب بوده ….ولی نه… اصلا چی شد یه مرتبه همه چی تموم شد…اصلا یادم نمیومد….. دیگه تمام فکرم راضیه بود… منی که یه شاگرد ممتاز بودم و درسم عالی بود با افت شدید تحصیلی مواجه شدم (معدل اول دبیرستان:19:80 و معدل دوم: 18:12). همش فکر می کردم چه جوری به یادش بیارم و بهش بفهمونم که من الان بهش نیاز دارم…کاری از دستم بر نمیومد. او تهران بود و من اینجا ….. با جلق زدن خودمو ساکت کردم تا تابستون که قرار شد با خانواده برم تهران، از خوشبختی من قرار شد که راضیه هم که چند تا از وسایلشو تهران جا گذاشته بود با ما بیاد و زود برگرده…. خیلی خوشحال شدم. به خودم گفتم اگه قراره کاری بکنم این بهترین موقعیته.بالاخره روز موعود فرا رسید. من و راضیه عقب نشستیم و بابا و مامان هم جلو.سعی می کردم خودمو بهش بچسبونم و تو خواب سرمو روی پاهاش می ذاشتم و ….رسیدیم تهران رفتیم خونه یکی از فامیلامون. راضیه هم دوران دانشجویی شبا اونجا تلپ بود. شب اول که نتونستم کاری بکنم. رفتار راضیه با من جوری بود که اصلا انگار هیچ چی بین ما نگذشته و این کارو برای من سخت تر می کرد. بالاخره شب دوم فرا رسید….. من جامو یه متری راضیه انداختم. و سعی کردم خوابم نبره یه ساعتی گذشت و کاملا به بدن راضیه خیره شده بودم. چه هیکلی داشت. اصلا قابل مقایسه با سوم راهنماییش نبود. خیلی حالم بد بود دلو زدم به دریا و بالشتمو چسبوندم به بالشت او و خیلی آروم لبمو گذاشتم رو پیشونیش. خیلی آروم جوری که بیدار نشه. قلبم با چنان سرعتی می زد که می ترسیدم راضیه از صداش بیدار بشه. یه خورده شجاع تر شدم و دستمو آروم گذاشتم روی پستونش دکمه بالای پیرهنشو باز کردم یه سوتین مشکی دیدم داشتم می مردم. دیگه نمی فهمیدم که دارم چی کار می کنم. دستی که آروم رو پستونش بود رو یه خورده محکم تر فشار دادم که یهو از خواب پرید و با جیغ خیلی بلندی که کشید بابام بیدار شد و پرید تو اتاق. من که شهوت از سرم پریده بود و حسابی خودمو خیس کرده بودم گفتم: هیچ چی راضیه خر و پف می کرد خواستم بیدارش کنم که ترسید و جیغ زد. بالاخره بابام رفت و راضیه بلند شد و رفت تو یه اتاق دیگه….. اعصابم شدیدا خورد بود. به خودم گفت اصلا بی خیال همون جلق خودمون رو بزنیم بهتره، کی کس می خواد! گرفتم خوابیدم. ولی خوابم نمی برد بعد از چند ساعت به زور خواب رفتم. صبح با صدای راضیه: لنگه ظهره نمی خوای پاشی. از خواب بیدار شدم. روم نمی شد تو صورت راضیه نگاه کنم. موقع نهار سر میز راضیه روبه روی من نشسته بود و هی بهم لبخند می زد و می گفت دیشب چی کار می کردی؟ باهام چی کار داشتی؟ و…..داشت جلوی همه آبرومو می برد. منم چرت و پرت جوابشو دادم و سریع غذامو تموم کردم و رفتم بیرون تو خیابون با بچه ها…بعد از ظهر اومدم خونه دیدم راضیه تنهاس و داره وسایلشو جم و جور می کنه. بهش گفتم: بقیه کجان؟ تو داری چی کار می کنی؟گفت: همه رفتن بیمارستان ملاقات یکی از فامیلا و منم چون باید صبح زود برم خونه موندم تا کارامو تموم کنم. با شنیدن این که قرار بود فردا بره خیلی ناراحت شدم و به زمین و زمان فحش می دادم.رفتم پیشش نشستم و بهش گفتم: راضیه می خوام یه چیزی بگم، ناراحت نمی شی؟گفت:نه هر چی می خوای بگو…..- آخه روم نمیشه- مگه چی میخوای بگی- چی حدس می زنی؟- با دوس دخترت حرفت شده؟- دوس دخترم کجا بود بابازد زیر خنده و گفت: خاک بر اون سر بی عرضت کنن. حالا چی می خوای بگو، اگه روت نمیشه بنویس- فکر خوبیهیه کاغذ برداشتم و خواستو داشتم براش می نوشتم که ملت ریختن تو خونه (بابا و مامان و عمو و…..)خیلی حالم کیری شد.راضیه اومد کاغذ رو ازم بگیره. ولی من بهش گفتم: نه من پشیمون شدم.ولی با زور ازم گرفت و رفت که بخونه…با خودم گفتم الآن آبرومو می بره. (آخه بعضی وقتا که به کلش می زنه هر کاری ممکنه بکنه)عمو و بابا و بقیه رفتن دوباره بیرون.حالا تو خونه من بودم و راضیه و مامانم .مامانم رفت پای تلفن که بابا مامانش صحبت کنه (هر وقت بخواد باهاش صحبت کنه حداقل 45 دقیقه طول میشکه). منم داشتم با بی حوصلگی کانالو عوض می کردم. راضیه اومد تو پذیراییی و یه نگاه بهم کرد و بلند خندید و خواست یه چیزی بگه ولی نتونست از بس داش می خندید. بعد از چند دقیقه اومد نزدیک من و گفت تو اتاق منتظرم و رفت تو اتاق…خشکم زده بود به اندازه ای خوشجال بودم که حد و اندازه نداشت. بعد از چند دقیقه بلند شدم و رفتم تو اتاق. خیالم از بابت مامانم راحت بود……به خودم می گفتم: تا 5 دقیقه دیگه داری کس راضیه رو لییس می زنی. دیگه مثل 5 سال پیش نبود. من الآن کلی فیلم سوپر دیده بودم و کلی داستان و خاطره خونده بودم.رفتم تو اتاق دیدم راضیه رو صندلی نشسته و یه صندلی هم رو به روش گذاشته. ازم خواست بشینممنم نشستم روبه روش. دستشو گذاشت رو شونم و بهم گفت: ببین حسین من مثل خواهر بزرگ تر تو می مونم، اگه باحات راحتم واسه اینه که من و تو با هم بزرگ شدیم و تو رو برادر خودم می دونم. من نامتو پاره می کنم و به کسی هم نمی گم. و فرض می کنیم که اصلا اتفاقی نیفتاده…..من فکر کردم داره مثل همیشه مزه میندازه و منو دس میندازه. واسه همین صورت بردم تا نزدیک تا ازش لب بگیرم که محکم یه سیلی بهم زد. خیلی محکم…. اشک تو چشمام جمع شد……… بهم گفت: احترام خودتو نگه دار عوضی…….. همه چی دور سرم می چرخید. راضیه پاشد و رفت بیرون…….دو ساعت تمام اونجا نشستم و خشکم زده بود و تو فکر بودم.چرا همچین کاری رو کزد؟؟از اون روز تا الآن من باهاش قهرم و روابطمون به صورت خیلی محسوسی تیره شده.همه فامیل هم متوجه شدن.بلی دوستان این بود خاطره من و دختر عمه نامردمبعد از اون ماجرا من کلی در موردش تحقیق کردم و فهمیدم که او تهران حسابی خلاف شده و چندتا دوس پسرم داره و حتی بعضی شبا اونجا می خوابه….آخه چرا باید دختری که به این همه آدم حال میده به من که اولین خاطره سکسیمون باهم بوده نده؟؟؟نظر شما چیه؟