۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

نیلوفر و شوهرش

اسمم نیلوفره و تقریبا دو سالی هست كه با احسان ازدواج كردم شوهر مودب و با كلاسی دارم و از دستش راضیم از زندگیم هم بطور كلی راضیم از اونجائیكه هر جفتمون شاغلیم از نظر اقتصادی هم مشكل چندانی نداریم همه چیز روال عادی خودش رو طی میكرد.تا اینكه یه روز صبح زود وقتی ساعت 5:30 ساعت زنگ زد و من بیدار شدم تا برم مقدمات صبحانه را آماده كنم یهو دیدم كه احسان تو جاش نیست اولش تعجب كردم چقدر زود از خواب پاشده چون آدم خوش خوابیه ولی بعد حس فضولیم گل كرد كه ببینم دلیل این كارش چی بوده آروم از جام پاشدم از اتاق خواب بیرون اومدم ولی با شنیدم صدای دوش حمام متوجه شدم كه رفته حمام خیالم راحت شد رفتم در حمام رو اهسته باز كردم و دیدم كه بله ایشون تو حمامه كه یدفه موضوع عجیبی نظر منو بخودش جلب كرد تا یادم نرفته بگم احسان یه مغازه فروش لوازم بهداشتی ساختمان مثل ظرفشویی دستشویی و حمام داره و بتازگی و با اصرار من یدونه از این حمومای شیشه ای نسبتا مدرن اورده بود خونه البته اگه شما از این حموما دیده باشید میدونید كه شیش ماته و طرفی كه تو حمومه نمیتونه حتی سایه شما رو از فاصله 2 متری ببینه ولی شما میتونید حركات فرد داخل حمام رو بصوت محو تشخیص دهید بگذریم داشتم میگفتم كه یهو حركات احسان داخل حمام به نظرم عجیب رسید خوب كه دقت كردم دیدم داره با خودش ور میره دیدم دستش رو میكشه هی رو كیرش و ...یكه خوردم تا حالا همچین صحنه ای ندیده بودم برام فوق العاده عجیب بود سریع در اصلی حمام رو بستم و رفتم تا چایی درست كنم نمیدونسم معنی این كار احسان چیه پیش خودم گفتم بزار از حمام بیاد بیرون ازش میپرسم داشته چكار میكرده باز پهلوی خودم گفتم بیاد بیرون آدمش میكنم و... اما وقتی خوب فكر كردم دیدم اگه بخوام دعواش كنم كه اون میتونه علاوه بر انكار كردن تازه مدعی بشه كه من داشتم فضولی میكردم از طرفی اون كه كار بدی نكرده بود یعنی منظورم اینه كه مثلا دختری رو نیاورده بود خونه یا ... گفتم اگه ازش بخوام سوالم كنم ممكنه خجالت بكشه و ... تو همین فكرا بودم كه آقا تشریف مباركشون رو اوردن بیرون . سلام كردم . جواب داد تو صورتش نگاه كردم همه چیز عادی بود نه ترسی نه ... انگار كار همیشگیش بود تازه خیلی هم سر حال بود صبحانه رو كه خوردیم هر دومون حاضر شدیم كه بریم سر كار.تو سرویس اداره همش فكرم مشغول بود . معنی این كارش رو نمیفهمیدم آیا از من بخاطر اینكه یكم چاق بودم دلزده شده بود ولی رفتارش اینو نشون نمیداد . باز میگفتم نكنه با زن دیگه ای رابطه پیدا كرده ولی از اونجائیكه سر كارش با زندها بسیار كم بود امكان اینم كم بود تو اداره هم همش توی این فكرها بودم ولی هرچی فكر میكردم به نتیجه نمیرسیدم هم اتاقیم مهناز ازم پرسید نیلوفر بابا امروز چته چرا انقدر پكری ؟نمیدونستم چی باید بهش بگم با بی میلی بهش گفتم هیچی بابا و باز به فكر فرو رفتم تو مجله خونده بودم بیش از 95 درصد طلاقهای ایران بصورت مستقیم و غیر مستقیم بخاطر مسائی جنسی صورت میگیره مثلا همین مهناز هم اتاقیم یك سالی بود كه از شوهرش جدا شده بود خودش میگفت بخاطر مصرف تریاكه ولی بارها خودم شكایتش رو بابت عدم تمكین جنسی از طرف شوهرش شنیده بودم از طرفی این بدبخت هنوز مهلت دادگاهش نرسیده بود و پا در هوا بود منم میترسیدم نكنه احسان من رو قال بزاره . پیش خودم گفتم هر چی كه هست اینه كه این اتفاق افتاده اولا من باید مطمئن بشم كه این كارش ادامه داره دوماً من كه با خودم رو دربایستی ندارم سر خودم رو هم نمیخوام كلاه بزارم اتفاقیه كه افتاده باید ببینم مشكل از كجاست ریشه یابیش كنم و در نتیجه مشكل رو حل كنم . یهو هم اتاقیم مهناز ازم پرسید نیلوفر بابا امروز چته چرا انقدر پكری ؟ نمیدونستم چی باید بهش بگم ؟! گفتم هیچی یه مسئله بود حل شد . و بعد بهش لبخند زدم و بخودم گفتم دیگه نباید تا روشن شدم موضوع نه بهش فكر كنم نه خودم رو اذیت كنم . بعد از ظهر كه اومدم خونه سریع مشغول درست كردن ماكارونی شام مورد علاقش شدم . رفتم یه دوش گرفتم موهای زائد بدنم رو هم زدم یه لباس تنگ هم پوشیدم تا شد ساعت 9 و احسان پیداش شد . با خوشروئی رفتم به استقبالش – سلام عزیزم – سلام ... رفتار خیلی خوبی باهاش داشتم اونم رفتار خوبی با من داشت نمیدونستم این فیلمشه یا واقعا دوستم داره شام رو كه با هم خوردیم تا چائی درست میشد نشستیم با هم ماهواره تماشا كردیم . مخصوصا زدم كانال اسپایس و خودم نشستم وسط باهاش جولوی كاناپه ای كه نشته بود رو زمین اونم دستش رو كرد تو موهام و شروع كرد به بازی كردن با موهام شاید 10 دقیقه از دیدن فیلم نگزشته بود یه یهو كیر راست شدش گردنم رو فشار داد برگشتم رو بهش كردم و جفتی خندیدیم بعد من هم بلند شدم دستش رو گرفتم بردم اتاق خواب و انداختمش رو تخت و خودم نشستم رو پاهاش اول دكمه های پیرهنش رو دونه دونه باز كردم بعد تاپ خودم رو دراوردم و یواش یواش شلوارش رو با حركاتی كه تو فیلمای سوپر دیده بوم درآروردم احساس كردم تعجب كرده بهم گفت بابا استاد! این كار ها رو تازه از كجا یاد گرفتی!گفتم خودم بلد بودم و شروع كردم به خوردن كیرش فقط بعد از 4 یا 5 بار خوردن شهوت رو تو چشاش خوندم داشت منفجر میشد یهو دیدم سرم رو از رو كیرش بلند كرد و بعدش بلند شد و منو برگردوند به پشت و خودش از پشت افتار رو من و از پشت كرد تو كسم چنان با ولعی كیرش رو تا ته میكرد تو كسم كه داشتم جـــــــر میخوردم این همون احسان اروم و مودب بود كه مثل این بكن های حرفه ای فیلما داشت یه جنده رو میگاهید ؟؟؟ شنیده بودم مردان متولد آبان از بقیه حس جنسیشون قویتره ولی نمیدونستم اینقدر. داشتم به همین چیزا فكر میكردم كه یهو كیرش رو درآورد و آبش با سرعت 100 تا پاشید رو كمرم گرمیش رو احساس میكردم و بعد از اینكه دو سه تا دستمال كاغذی بهم داد خودش كنارم دراز كشید از اینكه تونسته بودم راضیش كنم خیلی خوشحال بودم . بعد از اینكه بلند شدیم و خودمون رو شستیم و رفتیم چائی خوردیم و ... ساعت تقریبا 11:30 شده بود مثل همیشه من كه زود تر باید از خواب پا میشدم زود تر رفتم خوابیدم و اون مشغول دیدن ماهواره بود تو رخت خواب داشتم به اتفاق هایی كه امروز پیش اومده بود و منو سر كار!!! گذاشته بود فكر میكردم . داشتم فكر میكردم حتما اشتباه كردم شاید این موضوع برا هر مردی پیش میاد یا ... كه دیدم صدای دوش حمام میاد باز به خودم دلداری دادم كه حتما رفته دوش بعد از كردن بگیره ولی بازم همون حس فضولیم نگذاشت بخوابم اینبار با دقت بیشتری بلند شدم در اصلی حمام رو باز كردم به حمام شیشه ای دقت كردم ولی خوشبختانه دیدم كه داره سرش رو میشوره این اولین باری بود كه از اینكه اشتباه كرده بودم خوشحال بودم ! داشتم هیكل زیبای شوهرم رو ور انداز میكردم كه دیدم ای بابا احسان از كفای سرش داره رو كیرش میكشه ...وای خدای من داشت دوباره جلق میزد این دیگه عجب اسبیه همین یكی دو ساعت پیش بود كه داشت كس منو جر می داد . عصبانی شدم در حمام رو بستم و اومدم گرفتم خوابیدم . داشتم منفجر میشدم از عصبانیت با همین فكرا خوابیدم .صبح هم وقتی ساعت زنگ زدت با مشت كوبیدم روش و گرفتم خوابیدم ایندفه دیدم احسان داره تكونم میده میگه پاشو پاشو خواب موندیم دیدم بله ساعت نزدیك 6:30 و اگه نجنبم از سرویس جا میمونم سریع حاضر شدم و رفتم و اتفاقا هم به سرویس رسیدم وقتی خواب از كلم پرید یاد اتفاقات دیشب افتادم دوباره حرصم دراومد واقعا نمیدونستم با این آدم چكار باید بكنم . تو اداره هم كه رسیدم پیش خودم 1000 تا فحش و بد و بیراه بهش گفتم و... ولی باز كه بیشتر فكر كردم دیدم خدا منو خیلی دوست داشته كه الان منو متوجه این مسائله كرده منی كه همیشه غرق در احساسات بچه گانه خودم فكر میكردم چون من ارضاء شدم اونم حتما ارضاء شده یا چون آبش اومده پس حتما ارضاء شده اگه اینجوریه پس دیگه جلق زدنش چیه ؟!بازم خوشحال شدم كه تو این مرحله متوجه شدم اگه بخاطر تنوع طلبی یا ارضاء بیشتر میرفت سراغ یه زن دیگه اتفاقی كه 1000 بار داره تو روز میوفته تكلیف زندگیمون چی میشه ؟!تو این فكرا بودم كه مهناز هم اتاقیم گفت دیگه داری اعصابم رو خورد میكنی میگی چه مرگته یا نه ؟ یهو جرقه ای تو مغزم روشن شد گفتم هیچی بابا از این یكنواختی خسته شدم هر روز كار و كار و ... یه سری كس شعر بهم بافتم و تحویلش دادم اونم رو بمن كرد و گفت مرگت این بود خوب بابا این كه مشكل هممونه ناراحت نباش فكر میكنی اگه چكار كنی از این حالت در میآی؟ گفتم هیچی بابا من هیچ هم صحبتی ندارم احسان كه ساعت 9 میاد خسته و كوفته و... اینجا هم كه اینقدر كار هست كه ادم با تو هم نمیتونه راحت صحبت كنه . مهناز گفت خوب پس شب بیا خونه من میدونی كه من تنها هستم بیا خوش میگذره . منتظر شنیدن همین حرفش بودم گفتم آخه نمیشه پس احسانو چكارش كنم اولا شام میخواد دوما نمیزاره من شب خونه كسی بخوابم اصلا بیا یه كاری كنیم تو امشب بیا خونه ما...گفت آخه مزاحمت میشه گفتم چه مزاحمتی به شوخی بهش گفتم مگه فكر كردی میخوام برات شام درست كنم و جفتی خندیدم و قرار شد بعد از اداره با سرویس ما بریم خونمون .وقتی رسیدیم خونمون گفتم خوب چكار كنیم نظرت چیه كیك درست كنیم از الان ( ساعت6) تا 9 شب كه احسان میاد وقت داریم . من حواسم بود موقع كیك درست كردن حسابی تا تونستم كثیف كاری كردم یعنی علاوه بر اینكه ترتیب آشپز خونه داده شد تا تونستم از خمیر كیك گرفته تا خامه مالیدم به دست و صورتش تقریبا ساعت 8:30 بود كه كار درست كردن كیك تموم شد و گذاشتیمش تو فر بعد هم نگاهی بش كردم و زدم زیر خنده بیچاره مونده بود چرا میخندم گفت چته ؟گفتم اگه قیافت رو میدیدی میفهمیدی چمه! شدی عینه شیرینی اونم رو بمن كرد گفت من خودم قند نباتم شكلاتم آبنباتم... و جفتی خندیدیم.بهش گفتم بیا تا احسان نیومده بریم حموم اتفاقا یه حموم باحال خریدیم حتما خوشت میاد گفت آخه وقت نمیشه هم تو بری هم من برم گفتم اشكال نداره این حموم با اینكه كوچیكه ولی جای دونفر میشه زود میریم بر میگردیم اونم قبول كرد و با هم دیگه رفتیم حموم انصافا كه بدن سفید و قشنگی داشت تو حموم از كوچیكی همش بهم میخوردیم یا كون من میرفت تو كس اون یا سینه اون میرفت تو دهن من و ...!!! و جفتی میخندیدم وقتی صدای كلید انداختن احسان رو شنیدم پیش خودم گفتم الان وقتشه ضرف دو دقیقه سرم رو شستم و به مهناز گفتم من دیگه برم خودم رو خشك كنم و برا تو حوله بیارم بدون اینكه بزارم چیزی بگه بلند داد زدم احسان جون شمایی؟گفت اره و ادامه داد این كفشای كیه گفتم مهمونه و بلند تر گفتم احسان جون او حوله منو میدی دیدم مهناز میگه الاغ اون الان كه بیاد كه منو از پشت شیشه میبینه رو بهش كردم و با خنده گفتم و منم همینو میخوام . احسان در اصلی حمام رو باز كرد با اینكه نمیدیدمش ولی میدونستم كه او الا داره میبینه كه دونفر تو حموم هستن نزدیك شد و در زد منم در رو تا آخر باز كردم دیدم حوله بدست چشماش شده چهار تا سرش رو انداخت پائین و كمی رفت عقب سری گفتم مهناز دوستمه مشناسیش كه مثل اینكه زبونش بند اومده بود گفت بلههههههههه .از اون طرف مهناز هم خودش رو پشت من قایم میكرد گفتم چیه تا حالا همیدگه رو ندیدید و پریدم بیرون حوله رو كه گرفتم احسان رو با همون لباسا هل دادم تو حموم و درو بستم .الاغ اولین چیزی كه گفت این بود موبایل . موبایلم خیس شد پولا لباسا درو باز كردم موبایل رو ازش گرفتم و گفتم زود لباساتو درار مهناز هم مثل بچه یتیما كنج حمو م خودشو چسبونده بود احسان پیرهن و شلوارشو درآورد ولی شرتشو نه خودم دست كردم شورتشو كشیدم پایین كه دیدم دستوشو گرفت به تخمش كه مثلا ضایع نشه 100 درصد از فیلمش بود كی از كس به اون توپی بدش میومد كه این بدش بیاد . خلاصه سرتون رو چه بدرد بیارم درو بستم و او مدم عقب بعد الكی در اصلی حموم رو بستم كه مثلا من رفتم خیالتون راحت باشه و خودم در حالیكه حوله رو بدور خودم پیچونده بودم منتظر تماشا شدم .اولش دیدم كه احسان داره به مهناز نزدیك میشه آروم دستش رو انداخت دور كمر مهناز و اون رو بجلو كشید و لبهاشو گذاشت رو لبهای مهناز این صحنه رو كه دیدم پیش خودم گفتم این چه غلتی بود كردی دختره احمق كیو دیدی این كار احمقانه رو بكنه با دست خودت خودتو بدبخت كردی ولی از اونجائیكه دیگه ازم كاری بر نمیومد نشستم و نگاه كردم .بعدش دیدم احسان پای سمت چپ مهناز رو بلند كرد با دستش و داره كیرش رو آروم اروم به كس مهناز میماله من كه از دیدن این صحنه حشری شده بودم میدونستم چه حالی میكنه این مهناز پیش خودم گفتم كوفتت بشه .بعد دیدم از اونجائیكه مهناز خیلی لاغر تر و سبكتر از من بود اون پای راستش رو هم بلند كرد و مهناز رو در حالیكه كیرش رو تو كسش كرده بود بغل كرد بطوریكه پاهای مهناز بدور كمر احسان حلقه شده بود ولی از اونجائیكه حموم ما كوچیك بود و نمیتونستن حركت زیادی بكنن بعد از یكی دوبار تلمه زدن دیدم كه مهناز رو برگردوند و از پشت داره میكنه تو كسش حالا نكن كی بكن اینو كه دیدم متوجه شدم احسان كلی داره حال میكنه چون این حركت مورد علاقه احسان بود با اینكه صدای دوش حموم میومد ولی صدای آه و اوه اونا شنیده میشد . دوباره دیدم احسان اونو بغل گرفت و وایساده به لب گرفتن كونكشن نگو چون نمیخواسته زود آبش بیاد اینكارو میكرده بعد از اینكه تقریبا یه 1 دقیقه ای وایسادن به لب گرفتن . احسان سینه های سفید و گرد مهناز رو گرفت و وایساد به خوردن بعد هم سر مهناز رو فشار داد پائین تا كیرش رو بخوره معلوم بود مهناز از این كار خوشش نمیومد چون تا دو سه بار كیرش رو مك زد دیگه بلند شد در این حالت بود كه باز احسان مهناز رو برگردوند و از پشت كرد تو كسش چهار پنج تا تلمبه كه زد یهو كیرش رو در آورد و یه طرف دیگه گرفت تا آبش تو كس مهناز نریزه در این موقع من هم یواش در اصلی حموم رو باز كردم و بیرون اومدم كه آقا چشمتون روز بد نبینه دیدم بوی سوختگی كیك خونه رو گرفته سریع همونطور كه حوله تنم بود وایسادم به راست و ریس كردن كیك و فر كه تقریبا بعد از 10 دقیقه صدای مهناز اومد كه حوله میخواست و بعدشم احسان .بعد از اینكه 3 تامون جمع شدیم با هم نشستیم و اون كیك سوخته رو بجای شام خوردیم و كلی برامون خاطره شد از اون به بعد دیگه احسانو ندیدم كه جلق بزنه چون هر وقت احساس میكنم كه از یكنواختی رنج میبره با مهناز میایم خونه ولی دیگه نه تو حموم شیشه ای بلكه تو اتاق خواب آجری! اونم سه تائی البته بگم برای اینكه نه احسان پررو بشه نه مهناز تقریبا بیشتر از ماهی یكی دو بار اونم معمولا وقتی پریود میشم از مهناز دعوت نمیكنم بیاد خونمون . باور كنید از اون موقع تا حالا كه 6 ماهی میگذره احسان منو میپرسته و بیشتر قدر همیگه رو میدونیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر