۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

دختر دائی الهام

یه دختر دائی داشتم اسمش الهام بود. دختر باریک و نسبتاً قدبلند که اهل حال هم بنظر می رسید. خونشون تو شهرستان بود و ما بعضی وقتها مسافرت می رفتیم خونشون. با اینکه 3، 4 سال از من کوچکتر بود ولی چندان سعی نمی کرد پروپاش رو از من پنهون کنه. عمدتاً دامن می پوشید و ساق پاش کاملاً پیدا بود و وقتی می خواست بشینه یا بلند شه تا شورتش رو هم می شد دید. اتفاقی که می‏خوام براتون تعریف کنم به یه تابستون که ما چند روزی خونه اونها بودیم برمی‏گرده. حموم اونها طبقه پائین قرار داشت و یه پنجره کوچک برای تهویه هوا به سمت راهرو داشت بطوریکه اگه کسی یه صندلی زیرپاش می‏ذاشت و پنجره هم نیمه باز بود براحتی می‏شد توی حموم رو دید زد. اونروز خانواده من برای دید و بازدید رفته بودند بیرون و من خونه مونده بودم. الهام هم تازه رفته بود حموم. تلفن زنگ زد و دائیم و زن دائیم به من گفتند که یکساعتی میرن بیرون و برمی‏گردند. تصورش رو بکنین که من حشری تو خونه تنها بودم و الهام هم رفته بود حموم. یواشکی رفتم پائین تا ببینم دریچه باز است یا نه. با دلخوری دیدم که دریچه کاملاً بسته‏س. برگشتم بالا و رفتم سراغ کمد لباس الهام. می‏خواستم یه دیدی به لباس زیراش بندازم. یه شورت توری سفید پیدا کردم و شروع کردم به لیس زدن و بوئیدن. کیرم هم حسابی شق کرده بود و آب اولیه اش هم جاری شده بود. شورت رو به کیرم چسبوندم و آبم رو با اون خشک کردم. دوباره شورت رو تا کردم و گذاشتم تو کمد. دوباره رفتم پائین تا ببینم دریچه باز است یا نه. با خوشحالی متوجه شدم که پنجره کوچک تا نیمه باز شده است. در حالیکه دست و پام می لرزید یه صندلی برداشتم و به آرامی و بدون اینکه صدائی تولید کنم رفتم گذاشتم زیر پنجره. به آرومی بالا رفتم و یه نیم نگاهی داخل حموم انداختم. الهام پشتش به من بود و هنوز شورت پاش بود ولی سوتین رو درآورده بود. داشت زیر دوش آب خودش رو ماساژ می داد. سینه‏های تازه-برجسته و نورسش لب و لوچه هر آدم تشنه لبی رو آویزون می کرد. چی می شد اگه من می‏تونستم سینه هاش رو تو دهنم میک بزنم. داشت با سینه هاش بازی می کرد. کیرم حسابی سفت شده بود و کاملاً ملتهب بود. شامپو رو برداشت و شروع کرد به شستن موهاش. از زیر شورت کیرم رو گرفتم و در حالیکه نگاش می‏کردم اونو نوازش می‏دادم. پاهام داشت می لرزید و کم مونده بود که از روی صندلی بیفتم. لرزش پاهام و صدای حاصل از صندلی باعث شد که در یک آن برگرده و به پنجره نگاه بیندازه. من هیچ فرصتی نداشتم تا خودم رو پنهون کنم. بدنم هم کاملاً سست شده بود و اختیار انجام هیچ کاری رو نداشتم. اتفاقی که نباید می‏افتاد افتاد. الهام من رو دید که دارم از پنجره حموم اونو دید می‏زنم. در یک لحظه انگار دنیا رو سرم خراب شد. چه آبروریزی می‏شد اگه بقیه می‏فهمیدند. اما عکس‏العمل الهام برام جالب بود. بدون اینکه خودشو گم کنه شیر آب رو بست و رفت سمت درب حمام اونو نیمه باز کرد. حتماً منظورش این بود که من برم تو. به زحمت و با دلهره از صندلی اومدم پائین و در حالیکه کیرم راست شده بود رفتم سمت درب حمام. با دودلی داخل حموم رو سرک کشیدم. دیدم الهام تو چهارچوب بین رختکن و حمام واستاده و منتظر من. با انگشت و با یک حالت جنده‏وار به من اشاره کرد که برم تو. با تردید و با آهستگی رفتم تو. سریع اومد و درب رو پشت سرم بست. با اشتیاق یک نگاهی به برآمدگی جلوی شلوارم انداخت و با دست اشاره کرد که روی پیشخون رختکن بشنیم. دیگه ترسم ریخته بود و از اینکه با یه حرفه‏ای طرف بودم احساس راحتی می‏کردم. با طنازی خاصی شورت خیسش رو درآورد و انداخت یه طرف. کسش پر مو بود و رغبتی رو در آدم برای خوردنش ایجاد نمی کرد. بیشتر سینه ها و کونش بود که آدم رو حشری می‏کرد. اومد روبروم و جلوی پام زانو زد و با دو دست از طرفین سعی کرد که شلوار و شورتمو باهم دربیاره. همین کارو کرد و کیر شق شده من جلوی صورتش تلوتلو می‏خورد. از آخرین باری که shave کرده بودم حدود یک‏ماهی می‏گذشت و حسابی پرمو شده بودم. الهام هم همین موضوع رو فهمید و سریع بلند شد و با یه تیغ یکبار مصرف و ژل shaving برگشت. شلوار و شورتم رو به کل از پام درآورد و لای پام رو از هم باز کرد. ژل رو اطراف کیرم و لای پام زد. با دست اونو مالید تا حسابی کف کرد و با تیغ شروع کرد به تراشیدن. چنان حرفه‏ای اینکارو می‏کرد که آدم فکر می‏کرد اینکاره‏س. با یه دست، گردن کیرم رو چسبیده بود و با دست دیگه‏ش داشت کیرم رو می‏تراشید. حسابی اطراف و روی کیرم رو تراشید و ازم خواست تا به پشت برگردم و دولا شم تا لای کونم رو هم بتراشه. همین کارو کردم و از کف لای پام استفاده کرد تا اطراف کونم رو بتراشه. لذت زایدالوصفی داشتم و حیف که خیلی زود تموم شد. بهم گفت پیرهنت رو درآر تا حسابی بشورمت. پیرهنم رو درآوردم و با هم رفتیم تو حموم. سریع دوش رو برداشت و شروع کرد به شستن پروپای من. دو دفعه از شامپو بدن استفاده کرد و حسابی کیرم و سوراخ کونم رو شست و تمیز کرد. همه اینکارها حدود 10 دقیقه طول کشید. کیرم همچنان شق بود و گاهی به بدنش می خورد و ملتهب می‏شد. سریع منو دوباره به سمت رختکن هدایت کرد و با یه حوله کوچک لای پام رو خشک کرد. عجب کیری شده بود. تمیز و تراشیده و حسابی شق‏شده. جلوم زانو زد و شروع کرد با نوک زبون با سر کیرم بازی کردن. تا زبونش به سر کیرم خورد انگار یکهو یه پالسی از تمام بدنم جریان گرفت که بسیار لذت‏بخش بود. سر کیرم رو مثل آب نبات تو دهنش گرفته بود و داشت میک می‏زد. یواش یواش مقدار بیشتری از کیرم رو تو دهنش جا داد. حواسش به قسمت حساس زیر سر کیرم بود و می دونست که اگه با اونجا زیاد ور بره ممکنه آبم زود جاری شه. به سختی خودمو داشتم کنترل می‏کردم. کیرم تا نصفه تو دهنش بود و هر 7، 8 ثانیه یکبار کل کیرم رو تو دهنش جا می داد و خارج می‏کرد. دید که دارم له‏له می‏زنم کیرم رو ول کرد و رفت سراغ تخمام. با یه دست سر کیرم رو گرفته بود و خیلی آروم نوازش می‏کرد و با دست دیگه‏ش حدفاصل بین تخمام و سوراخ کونم رو نوازش می‏داد و با زبونش هم به تخمام حال می‏داد. آب اولیه‏م جاری شده بود و با دست اونو به کل کیرم می‏مالوند. دوباره اومد سراغ کیرم. کلش رو تو دهنش جا داد و شروع کرد به بالا و پائین رفتن. از فرط هیجان و شهوت هیچ کاری نمی‏تونستم بکنم. فقط از دستام تکیه‏گاهی برای خودم درست کرده بودم و لای پام رو هم تا جائی که می تونستم باز کرده بود. وقتی صدای آه و اوهم بلند می‏شد کیرم رو از دهنش خارج می‏کرد تا حساسیت من کاهش پیدا کنه. بعد از چند ثانیه دوباره شروع می‏کرد. از پائین و تخمام شروع می‏کرد به لیس‏زدن تا سر کیرم. چند بار پشت سر هم این کار رو کرد که خیلی هیجانی بود. دیگه قادر نبودم خودمو کنترل کنم. یه مقدار منی از سر کیرم زده بود بیرون. با نوک زبون یه ذره مزه‏مزه کرد و بعد سر کیرم رو مثل بستنی کیم میک زد. ناخودآگاه با سروصدای زیاد تمام آبم رو تو دهنش خالی کردم و اونم با اشتیاق نذاشت یه ذره از آبم هدر بره. احساس کردم تو عمرم اونقدر آب رو یه جا تخلیه نکرده بودم. خیلی شهوانی و هیجان انگیز بود. دست‏بردار کیرم نبود و همین جور باهاش ور می‏رفت که دیگه یواش یواش کیرم خوابید. بلند شد و در حالیکه زبونش رو دور و بر لبش می‏چرخوند گفت پاشو بورو که الانه که برگردن و آبروریزی بشه. با رخوت خاصی گفتم منم می‏خوام … نذاشت حرفم رو ادامه بدم و سریع گفت: وقت زیاده؛ باشه برای بعد. با سستی و رخوت فراوان لباسام رو پوشیدم و رفتم بالا. حدود 15 دقیقه بعد دائیم و زن‏دائیم باهم برگشتن و من خودم رو مشغول دیدن تلویزیون نشون دادم ولی کاملاً سستی بعد از سکس رو می‏شد تو چشمام دید. بعد از حدود 10 دقیقه الهام از حموم اومد بیرون و در حالیکه یه لباس سرهم تابستونی پوشیده بود اومد بالا. یه نگاهی به من که روی مبل لم داده بودم انداخت و یه نگاهی به تلویزیون و یه چشمک معنی‏دار به من زد. این تازه اول ماجراهای من و الهام بود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر